یادداشت محمد سعید میرابیان

        آدم مدرن با آن میلِ غریبِ گوشه‌گزینی‌اش به محیط اطرافش خو می‌گیرد و در چشم بهم زدنی عاشقش می‌شود.
یادداشت‌های اینجانب هم داستان زندانی‌ای است که عاشق زندانش شد؛ پیرمرد شصت‌ساله‌ای که مدام حرف می‌زند و سرتان را می‌خورد اما نمی‌توانید به‌او گوش ندهید. انگار بندی نامرئی انداخته و شما را در سلول خودش زندانی کرده است تا برایتان حرف بزند و بگوید و بگوید و بگوید.

ذهن بیمار آندری‌یف اینجا هم نوعی بدبختیِ واقعی و ملموس خلق می‌کند که جهانِ مخاطب را در بر می‌گیرد و می‌پوید و روحِ مخاطب را چنگ می‌زند: یک لذت مدام...
      
698

39

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.