یادداشت امیرمحمد جعفرزاده

        قبل از خواندن کتاب فقط می‌دانستم که نویسنده‌‌ای خوب پشت این کتاب است. شخصیت اصلی و راوی کتاب چه طور؟ هیچ. هیچ اطلاعاتی از او نداشتم. و چقدر مایه‌ی تأسف است که چنین شخصیت بزرگی را نمی‌شناختم. 

میرزا محمّد را می‌گویم. نازنین‌مردی که می‌خواست گمنام بماند و حتی سال‌ها مهر سکوت به لب زد و دوست نداشت از خودش بگوید. اینجاست که تشنه‌ی فهمیدن زندگی حاج میرزا محمّد می‌شوید و تا از او بیشتر ندانید آرام نمی‌شوید که نمی‌شوید. 

از جوان ارتشی‌ای می‌خوانید که عاشق مرام بچه‌های سپاه در جنگ می‌شود و روزی به خودش می‌آید که می‌بیند خودش هم سپاهی شده.  جوانی که از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ یعنی تقریباً  کل دفاع مقدس در جبهه‌های مختلف جنگ بوده و در عملیات‌های مختلف شرکت کرده و  بخش‌های مهمی از تاریخ جنگ تحمیلی را با او درک می‌کنید.  راوی ما حتی وقتی پاهایش را در راه خدا از دست می‌دهد، باز هوای شهادت دارد و این عجیب نیست وقتی بدانید جبهه برای این مرد صحرای کربلا است و خودش و گردانش فدایی حضرت ابوالفضل (ع)  هستند. از اول کتاب یک کلمه بارها در ذهنم تکرار می‌شد آن هم عقلانیت بود. شهید میرزا محمّد سُلگی(سال ۱۳۹۹ به دلیل عوارض ناشی از جنگ به شهادت می‌رسند) عقلانیت و معنویت را به معنای واقعی کلمه باهم داشت. نباید از نقش مهم و تأثیرگذار همسر شهید بگذریم. شاید لازم باشد  کتاب 《عشق هرگز نمی‌میرد》 را هم ورق بزنیم تا این بار از نگاه همسر، میرزامحمّد را ببینیم.

نقاط ضعف:
ممکن است تعدد اسم‌ها و عملیات‌ها و اطلاعات نظامی شما را خسته کند و حتی حس کنید کند کتاب را پیش می‌برید. 

نقاط قوت کتاب:
۱.عنوان و جلد روی کتاب زیباتر از این نمی‌توانست انتخاب شود. این را آخر متوجه خواهید شد، نه اول.
۲.آوردن تصاویر در آخر هر فصل خیلی ایده‌ی قشنگی بود.
۳.اینکه گفته‌های راوی کتاب یعنی آقای سُلگی را با گفته‌های دیگران و همرزمانش تطبیق داده‌اند به ارزش و اعتبار کتاب افزوده‌ است.
۴.قلم نویسنده بسیار عالی است‌. 
۵.کتاب پر از اطلاعات و جزئیات عجیب و غریبی است که به اندازه‌ی چند کتاب به سؤالات شما جواب می‌دهد. مثلاً بخش منافقین. شهید در دوران نقاهتش در آلمان هم برای مردم درباره‌ی دفاع مقدس تبیین می‌کند و این عجیب نیست وقتی بدانید آنجا هم منافقین در بیمارستان محل بستری او نفوذ کرده بودند و بین جانبازان و مجروحان ایرانی تبلیغات دروغین راه می‌انداختند و حتی به ضرب و شتم جانبازان می‌پرداختند. توصیف عملیات‌ها آنقدر خوب و زنده است که به عنوان خواننده خودت را وسط جبهه‌ها می‌بینی.  فصل آخر که درباره‌ی عملیات مرصاد است واقعاً  نفس آدم را مثل رمان‌های جنایی در سینه‌ حبس می‌کند. اصلاً مگر می‌شود با خواندن این فصل پر از حس غرور نشوی و افتخار نکنی به فرمانده‌ی اصلی و گمنام عملیات مرصاد و  مردان شجاع سرزمینت؟ باور کنید که نمی‌شود. همان طور که آخر کتاب تمام می‌شود، امّا حماسه؟ نه... تمام نمی‌شود...






      
24

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.