یادداشت محمد سعید میرابیان

        وجود داوینچی در تاریخِ هنر، وجودی انقلابی به‌شمار می‌آید؛ او که سرآمد استادان و سرآغاز هنرمندان رنسانس است دگرگونی‌های زیادی در هنرِ نقاشی بوجود آورده است.
حتی پیش‌از افلاطون و زیباشناسیِ ابطری که ارائه کرده بود، هنرمند را در زمره‌ی پیشه‌وران قرار می‌دادند، هنرمندان طبقه‌ی پایین جامعه‌ را تشکیل می‌دادند که این خود عاملی برای هنر-نا-دوستی بود.

کتاب پاراگونه‌ و نویسنده‌اش، هنرمند را از نقش پیشه‌ور-بودن خارج کرده و او را تا مقام فیلسوف بالا آوردند.
اگرچه داوینچی حدود ۱۵۰ سال پیش از نیوتون زندگی می‌کرده اما رگه‌های خردگرایی تجربی در او مشهود است؛ او در کتاب‌ش با دلایل منطقی که بر منطقِ تجربی استوار است و در لباس یک فیلسوف پوزیتیویسم از علم‌بودنِ نقاشی و جایگاه بالای آن در زندگی انسان دفاع می‌کند.

اگرچه تلاش داوینچی در آن سال‌ها بسیار لایق تقدیر است اما نکته‌ای توی ذوق می‌زند:
"داوینچی بصورت پیش‌فرض چشم را نسبت به گوش برتر می‌داند و برطبق آن به تبیینِ اهمیتِ نقاشی[بعنوان هنری که از طریق چشم در مخاطب حظِّ زیباشناختی ایجاد می‌کند] دربرابر شعر[بعنوان هنری که از طریق گوش در مخاطب حظِّ زیباشناختی ایجاد می‌کند] می‌پردازد و به همین واسطه نقاشی را خیالین‌تر می‌داند. حال آنکه چگونه می‌توان حسی از حواس پنجگانه را نسبت به دیگری برتری داد؟
      
25

4

(0/1000)

نظرات

Ali Hatami

Ali Hatami

1404/1/23

اگر حس چشایی نیست کار چشم پس از چیست؟
که من تا دیدم آن بت را، یقین کردم که شیرین است

1