یادداشت شیدونگ
1403/1/27
خَب، من زبانم قاصره در مورد «وردی که بره ها می خوانند». رضا قاسمی یه نویسنده ی بالفطره س، انگار فقط به دنیا اومده که بنویسه، انگار فلسفه ی وجودیش نوشتن «وردی که بره ها می خوانند» بوده. دارم بزرگ نمایی می کنم؟ به هیچ وجه. به گفته ی خودش این رمان برای بار اول،آوریل سال 2002 و به اسم «دیوانه و برج مونپارناس» به عنوان رمان آنلاین، به صورت فی البداهه و زیر چشم خواننده ها، به مدت چهل و دو شب (هر شب یک قسمت) روی سایت شخصی اش نوشته و منتشر شده. خب، من به نوبه ی خودم اینو که خوندم(آخرِ رمان چند صفحه روزنوشت های وبلاگیِ رضا قاسمیه در موردِ رمان) گوشام سوت کشید. شاید در این زمینه خیلی ندید بدید هستم ولی خودش می گه که این رمان اولین رمانیه که در فارسی به این شکل نوشته شده. وای، من عاشق این رفت و برگشت های توی زمانشم که انقدر تمیز از آب درومده، عاشق اون توصیفاش از جنوب شدم و اون مدحی که درباره ی نوای نی انبون داره(من خودم در اعماق وجودم ارادتِ خاصی به صدای نی انبون دارم و وقتی صدای نی انبون طنین افکن می شه در اکثر غریب به اتفاق موارد اگر جَو اجازه بده بلند می شم و ریز میام و از این امر به خصوص توی عروسیم وقتی نی انبون زنِ ارکستر با نی انبونش اومد توی جمع هیچ فروگذار نکردم و همه ی حرف وحدیث های احتمالیِ بعدشو که «دیدی عروس چه سرخوش بود» به جون خریدم. توضیح این که من جنوبی نیستم ولی خرابِ نوای نی انبون هستم) داشتم چی می گفتم؟
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.