یادداشت لعیا عرب
1402/7/12
داستان این کتاب مثل یه نسیم پاییزی بود.. میتونستی ازش لذت ببری و فقط بذاری اون نسیم خنک صورتتو نوازش کنه و نفس بکشی اما بعدش همون نسیم مریضت میکنه و از پا درت میاره! کتاب از شخص سوم درباره زندگی پارک و النور روایت میشه و با اینکه از زبان خود شخصیت ها نیست ولی به راحتی میتونی باهاش ارتباط بگیری و لمسش کنی. دو تا نوجوون ۱۶ ساله که اولین بار در اتوبوس مدرسه همدیگرو میبینن و اتفاقی میافته که اصلا فکرشو نمیکنن. احساسات النور کاری میکنه که با وجود خانوادهی سمی ای که داره خطر هر چیزیو به جون بخره و شجاعتشو نشون بده ؛ در مقابل پارک هرکاری برای این عشق میکنه! پایان بندی کتاب رو دوست داشتم و اینکه بعضی وقتا نویسنده مرموزبازی در میاورد برام باحال و اعصاب خوردکن بود! یکی از چیزایی که رو مخم بود این بود که کتاب یکمی کند پیش میرفت و بعضی وقتا خسته کننده میشد ولی اونقدر زیاد نبود. در کل به عنوان یک کتاب رومنس تینیجری دوستش داشتم و از خوندش تو هوای پاییزی لذت بردم! پ.ن۱: Angels like you - miley cyrus انگار از زبون النوره! پ.ن۲ : وقتی به موقعیت النور توی مدرسه و توی خونه فکر میکنی فقط دلت میخواد بغلش کنی و باهاش گریه کنی.. پ.ن۳ : خانواده پارک به شدت دوست داشتی بودن! پ.ن۴ : این کتابو در حالی تموم کردم که تو حیاط بودم و اولین نم پاییزی اومده!(ذوق)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.