یادداشت لعیا عرب

        داستان این کتاب مثل یه نسیم پاییزی بود..
میتونستی ازش لذت ببری و فقط بذاری اون نسیم خنک صورتتو نوازش کنه و نفس بکشی اما بعدش همون نسیم مریضت میکنه و از پا درت میاره!
کتاب از شخص سوم درباره زندگی پارک و النور روایت میشه و با اینکه از زبان خود شخصیت ها نیست ولی به راحتی میتونی باهاش ارتباط بگیری و لمسش کنی.
دو تا نوجوون ۱۶ ساله که اولین بار در اتوبوس مدرسه همدیگرو میبینن و اتفاقی میافته که اصلا فکرشو نمیکنن.
احساسات النور کاری میکنه که با وجود خانواده‌ی سمی ای که داره خطر هر چیزیو به جون بخره و شجاعتشو نشون بده ؛ در مقابل پارک هرکاری برای این عشق میکنه!
پایان بندی کتاب رو دوست داشتم و اینکه بعضی وقتا نویسنده مرموزبازی در میاورد برام باحال و اعصاب خوردکن بود!
یکی از چیزایی که رو مخم بود این بود که کتاب یکمی کند پیش میرفت و بعضی وقتا خسته کننده میشد ولی اونقدر زیاد نبود.
در کل به عنوان یک کتاب رومنس تینیجری دوستش داشتم و از خوندش تو هوای پاییزی لذت بردم!
پ.ن۱: Angels like you - miley cyrus انگار از زبون النوره!
پ.ن۲ : وقتی به موقعیت النور توی مدرسه و توی خونه فکر میکنی فقط دلت میخواد بغلش کنی و باهاش گریه کنی..
پ.ن۳ : خانواده پارک به شدت دوست داشتی بودن!
پ.ن۴ : این کتابو در حالی تموم کردم که تو حیاط بودم و اولین نم پاییزی اومده!(ذوق)


      
13

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.