یادداشت مصطفا جواهری
1401/6/26
«موکا و مارلبروی قرمز، دیواربهدیوار خانهٔ خدا مزهٔ دیگری داشت.» فکر میکنم خیلی جسارت میخواهد که نویسنده در دو صفحهٔ اول رمانش، دستش را رو کند و همان اول کار بفهمی که قرار است زن قهرمان داستان در انتها بمیرد و حج رفتن عطا (شوهرش)، نتیجهای برای شفای عاطیه نداشته. نویسندهٔ جسور، آدم را سر حال میآورد. سرحال هم که باشی میتوانی نیمپز بودن شخصیتپردازی قهرمان یا بعضی شعارزدگیهای مقداری گلدرشت متن یا رهاشدن خردهداستانها را ندید بگیری. من این رمان رو دوست داشتم و دوسهروزه تمام کردم و منتظر کارهای بعدی امید هستم. بعدتر انشاءالله یادداشت مفصلی برای این کتاب خواهم نوشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.