یادداشت Milad Rezaie
1404/6/17
ماریو بارگاس یوسا در «رویای سلت» بار دیگر نشان میدهد که چطور میتوان تاریخ را به ادبیات و سیاست را به روایت انسانی بدل کرد. این رمان بر پایه زندگی واقعی راجر کیسمنت نوشته شده؛ دیپلمات و فعال ایرلندی که ابتدا فجایع استعمار در کنگو و آمازون را افشا کرد و در نهایت به جنبش استقلال ایرلند پیوست، اما همین مسیر او را به پای چوبهدار کشاند. یوسا با مهارت خاص خود، استعمار را نه فقط بهعنوان یک نظام اقتصادی و سیاسی، بلکه بهعنوان یک ماشین خشونت سازمانیافته ترسیم میکند؛ جایی که قتل، بردگی، شکنجه و غارت منابع طبیعی با نام «تمدنسازی» توجیه میشوند. در کنار این تصویر کلان، او سرنوشت فردی کیسمنت را میگذارد که از دل امپراتوری بریتانیا برخاسته اما در نهایت در برابر همان امپراتوری میایستد. رمان در سطحی دیگر، بازتابی از تناقضات سیاست و اخلاق است: آیا ممکن است کسی در دل یک قدرت استعماری، علیه همان قدرت مبارزه کند؟ و اگر چنین کند، آیا قهرمان است یا خائن؟ یوسا این دوگانگی را بهخوبی میکاود و نشان میدهد چگونه سیاست میتواند حتی زندگی شخصی فرد را به سلاحی برای نابودی او تبدیل کند؛ همانطور که دولت بریتانیا با انتشار دفترچههای خصوصی کیسمنت، مشروعیت او را در افکار عمومی تخریب کرد. در نهایت، «رویای سلت» هم یک بیانیه ضداستعماری است، هم یک تأمل بر سرنوشت جنبشهای استقلالطلب و هم داستانی از شکست فردی که با وجود شکست سیاسیاش، میراث اخلاقی و الهامبخش بر جا میگذارد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.