یادداشت فاطمه عباسی
1400/8/22
«شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشه چینها بیاید» این جملهی هرچند کوتاه، سرشار از حسِ انسان دوستی، مهربانی و لطافت است . اولین بار این جملهی تا ابد حک شده در ذهنم را سر کلاس ادبیات شنیدم و معلمی که همیشه روخوانیها را به دست ما میداد. بدون ذرهای درنگ ایستاد و گفت: امروز سووشون را خودم میخوانم ! داستانِ روایت شده دربارهی یوسف و زری که یکی عاشق، حامی و یاری رسان مردم است و برای نگه داشتن این مرز و بوم میجنگد و جان میدهد و دیگری که داغ او را بر دل مینهد و راهش را به مهر و جد پی میگیرد. این داستان روایت عشق و فداکاری و دلدادگی به میهن است. شروعِ داستان با عروسیِ دخترِ حاکم رقم میخورد. ناهمگونىِ مجلس عقد از همان ساعتهای ابتداییِ جشن توی ذوق میزند: میهمانانی که بیشترشان با لهجهی غریبِ خود بساطی بر پا کردهاند، خوش خدمتیِ صنف نانوا که در اوجِ قحطی نان سنگکی به آن بزرگی را درست میکند و مردمِ نداری که نان خشک میخورند و جیکشان هم در نمیآید. یوسف، اربابی آگاه و فرنگ رفته، خشم امانش را میبرد؛ آخر مردی که همیشه مراقب رعیت بوده است چگونه میتواند این بساط را تحمل کند و دم نزند؟ یوسفِ قصه از این وضعیّت به ستوه آمده است و تحمل این وضع برایش غیر ممکن است. همهی زمین داران و اربابان برای سودِ بیشتر انبار آذوقهشان را بر روی اجنبیها باز کردهاند. یوسف در این میان صدای مردمش میشود. آن هم در شرایطی که مردم چند روزی است گرسنهاند و نانی برای خوردن ندارند. خوانینِ قشقایی سعی دارند تا برای مقابله با حکومت و به دست آوردنِ سلاح معاملهای با انگلیسیها داشته باشند. یوسف و همراهانش چنین آشوبی را برنمیتابند و شاید همین موضوع بود که از او سیاوش ساخت. سیاوشی که خونِ به ناحق ریختهاش زمین را سرخ کرد. ممکن است مسایل سیاسیِ رمان برایتان جالب نباشد که بعید هم هست امّا به خواندن ادامه دهید. مگر میشود این اثر بی نظیر سیمین دانشور را ناتمام گذاشت؟ در جایی از این کتاب میخوانیم : «آدمیزاد چیست؟ یک امیدِ کوچک، یک واقعهی خوش چه زود میتواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟ اما وقتی همهاش تودهنی و نومیدی است، آدم احساس میکند که مثل تفاله شده، لاشهای، مرداری است که در لجن افتاده.» زری زنی است دلیر که در این دنیا فقط به دنبال پابرجا نگه داشتنِ زندگیاش است و چیزی جز آرامش نمیخواهد. اما به نقطهای میرسد که چارهای نمیبیند جز اینکه برخیزد و با یوسف هم قدم شود. او که دلش برای مردم میتپد و در قبال آنان احساس وظیفه میکند . برای ایجاد پسزمینهای در مورد عنوان این کتاب، «سووشون» این اشارات که احتمالا از زبانِ دبیرهای ادبیات شنیدهاید کمککننده است: سووشون: سووشون گویشِ محلیِ اسطورهی سیاوشان است که از جمله اساطیری است که حتی در قالب ساختاری شبیه به تعزیه اجرا میشده است. حضورِ سواری که از راه میرسد و جلادی که لباس غضب بر تن کرده است آن را بسیار شبیه به واقعهی کربلا کرده است و از سوی دیگر تنها بودن در برابر دشمنانِ ظالم و حماسهای که «یک نفر یک تنه با آن همه دشمنِ لعین جَر بکند!»
(0/1000)
ز.مسعودی
1403/1/3
0