یادداشت فآطمه هسم :)✨️🍃

این کتاب ی
        این کتاب یکی از روون ترین کتاب های داستایفسکی است که برای شروع خواندن رمان کلاسیک بسیار عالیه.
در این کتاب علاوه بر پرداختن به شخصیت روس ها به فرانسه و انگلیس نیز پرداخته و هویت پرستی  جداگانه در هر کدام موج میزند.
در طول داستان شخصیت اصلی الکسی مدام سعی میکند که فکر قمار را از خود دور کند ولی او یک روس است!  و (به گفته ای از کتاب) در روس ها این کیفیت در نهادشان هست و آمادگی دارند که بر این شیب بیفتند!
بلاخره الکسی در دام حس خود و برای عشقی که در سر به پولینا میپروراند به کازینو رفت، جالب بود انگار که به خاطر عشقی که داشت چرخه بخت به نفع الکسی میچرخیدبی تاثیر نبود که گویی که چرخه شانس نیز به عشق او دچار شده بود!
ولی رفته رفته چیزی در سر الکسی نبود ذهنش خالی خالی حتی دیگر تصویر معشوقش پولینا را هم به یاد نداشت و فقط غرق در حس موفقیت، پیروزی و قدرت شده بود.
قمار چیز عجیبی است که میتواند حسی بالاتر از عشق به تو بدهد و در عین حال از جهانی که در سر داری تو را خالی کند و به دنیای خود ببرد...
الکسی پول و سکه های زیادی برنده شده بود و  هنگامی که پولینا تمام سکه را به سمتش پرتاب کرد و عشقش را زیر پا له کرد، برای او جز تکه هایی از فلز و کاغذ اهمیت دیگری نداشت و همه را ظرف یک ماه خرج معشوق ژنرال کرد!
در ادامه داستان زمانی که دیگر برای الکسی نه شغل و مالی و نه حسی مانده بود دوباره پا به کازینو گذاشت، گویی که فقط کازینو بود که میتوانست احساسی در او ایجاد کند رفته رفته تبدیل شد به قمار بازی با روحیه سیری ناپذیر که جز نابودی چیزی انتظارش را نمی‌کشید، حتی دیگر فکر و وجود  پولینا هم نمیتوانست او را به فردایی غیر از مسیر کازینو ببرد!

پ.ن: در رمان هایی که از داستایفسکی خواندم آرزو به دل موندم که این عشق شعله ور شده که در تمام نوشته هایش زبانه می‌کشد در داستانی سبز شود...
      
12

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.