یادداشت شقایق خانجانی

        خب این روزا من کلا درگیر بودم و اصلا فرصت نمیشد سراغ گوشی و لپتاپ برم یا کتاب بخونم، اما هر بار که بالاخره خسته و کوفته دراز می‌کشیدم با یه چشم بسته تا جایی که جون تو تنم بود این کتاب رو می‌خوندم.
فقط می‌تونم بگم جان ماررررس، تو زندگیت چی کشیدی که انقدر مغزت کریپی نویس شده؟؟؟
فکر کن یه خونه رو می‌خری و قراره بازسازیش کنی، با هزار امید و آرزو شروع میکنی تغییر دادن خونه، بعد روی یکی از دیوارا یه پیام پیدا می‌کنی: «اونا رو از زیرشیروونی نجات می‌دم»
هر کی باشه شک میکنه که زیرشیروونی چه خبره مگه نه؟ اما اگه بری و ببینی اونجا هفت تا جسد توی چمدونای مختلف قرار داره چه حسی بهت دست می‌ده؟؟؟
و اگه خطر فقط همون جسدا نباشن چی؟
اصلا نمی‌دونم چطور راجع به ماجرا بنویسم که هم اسپویل نشه، و هم میزان تریلر بودنشو نشون بده.
و در نهایت اپیلوگ به کاری باهام کرد که هیچ حرفی برای گفتن ندارم.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.