یادداشت سیـّعلیـد
2 روز پیش

موقع خوندن کتاب خیلی تلاش کردم خودمو آماده کنم تا حسی که از کتاب و هویدا گرفتم رو توی قالب کلمات بیارم. سخت بود تا اینکه رسیدم به آخرین پاراگراف کتاب. خود خودش بود. از تصویر جلد یک روزنامههای فردای مرگ هویدا مینویسه. توی توصیف تصویر نخستوزیر بیجان : «هویدا بیشتر عمرش گرفتار چنبری گریزناپذیر بود. در یک سو مخالفان رژیم بودند و اغلب جزماندیش و انعطافناپذیر مینمودند. در سوی دیگر شاهی بود که در پاییز پدرسالاریاش بیش از پیش خودرأی و خودکامه شده بود. انگار هویدا با آن خنده آرامی که بر چهرهاش نقش بسته بود میگفت: بر هر دو تبارتان لعنت باد!» کتاب معمای هویدا کتاب غریبی بود. ظاهرا راجع به زندگی امیرعباس هویدا بود ولی دقت و ریزنگری وسواسگونه عباس میلانی، نتیجه کار رو به سطحی فراتر برده بود. تاریخ ایران و اتفاقاتش بود که به بهانه هویدا روایت میشد. میلانی با بیطرفی حیرتانگیزی که از احترامش به تاریخ نشأت میگرفت ابعاد منفی و مثبت هویدا-این چهره همیشه مرموز تاریخ معاصر- رو پیش روی ما فصل به فصل باز میکنه. حالا هر کدوم میتونیم توی خلوت یا جلوت قضاوتی از امیرعباس ِداستان داشته باشیم. قضاوت و تصویری که اینبار فارغ از چیزی که قبلا از این و اون شنیده بودیم، برای خودمونه. زندگی پرفراز و نشیبی از امیرعباس هویدا، نخستوزیر کاریزماتیک ِجنتلمن ِفرانکوفیلی که روزگار براش عجیب چرخید و چرخید و همونطور که خودش اون ثانیه های آخر به زمزمه میگفت: « قرار نبود اینطور تمام بشود…»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.