یادداشت فاطمه مجاب

        خلاصه‌ی یک جمله‌ایش این میشه: یه رمان عشقی که شخصیت اولش (استر) درگیر یه عشق یه‌طرفه شده.
تعریف این کتاب رو شنیده بودم ولی الان بعد از خوندنش مطمئن نیستم داستان چقدر عمق داشت. میشه به خیلی چیزا اشاره کرد؛ مثلا افکار و احساسات استر وقتی که می‌خواست امیدوار بمونه و چیزها رو با در جهتی که به عشقش پاسخ داده بشه تعبیر می‌کرد. منطقِ احساسی بعضی از این تحلیل‌ها رو می‌فهمیدم. از طرفی حرص می‌خوردم که چرا با خودش این کارو می‌کنه، از طرف دیگه می‌گفتم اگه من جاش بودم چی؟ همین رفتار و برداشت‌ها رو می‌کردم یا می‌تونستم منطقی‌تر باشم؟ خیلی جاهای کتاب می‌رفتم تو فکر این چیزا. یا مثلا ضعف شخصیت هوگو که با وجود اینکه هنرمند مطرحی بود، نسبت به انتقادها آسیب‌پذیر بود و بیشتر آدم‌های ستایشگر رو دور خودش می‌خواست. 
یک‌عالمه بحث‌های اخلاقی و سیاسی هم این دو نفر با هم داشتن. از یک نظر این بحث‌ها تقلیل پیدا می‌کرد به جایگاه خودشون تو رابطه‌ای که داشتن؛ انگار می‌خواستن با یه کلیت بزرگتر خودشون رو مثال بزنن یا حداقل نویسنده این قصد رو داشت. اما نمی‌دونم برداشتم چقدر درسته.
شاید بشه عمیق‌تر به همه‌ی این بحث‌ها و جزئیات نگاه کرد. من بدون فکر زیاد، فقط اولین چیزهایی رو نوشتم که بعد از خوندن کتاب تو ذهنم مونده بودن.
      
233

23

(0/1000)

نظرات

آفرین 🍏 💚 📗 🌿 

1

یک جهان سپاس از یادداشت بسیار عالی و آموزنده و راهگشای شما 

1