یادداشت نصراللهی

        #کتاب_خواندم
#الی_الحبیب
کتاب خاطرات شهید علیرضا بابایی یکی از کار مندان دانشگاه اراک که در فلوجه عراق به شهدای مدافعان حرم میپیوندد.
نویسنده کتاب اقای استرکی از دوستان شهید و کارمندان دانشگاه و مدیر موسسه جامعه الثقلین است.
بهترین توصیف برای کتاب عبارتی بود که شاید دختر شهید در زیر عکس عقد پدر و مادرش نقل کرده بود.
عاشقانه ای آرام و عمیق ؛انگار شهید با همه معشوقه هایش همین گونه آرام و عمیق بود.
کتاب سیر تطور یک انسان واقعی رو به تصویر کشیده بود؛ برخلاف بسیاری از کتاب های شهدای مدافع حرم نشر شهید کاظمی که انگار از اول شهیدش 6 دنگ بوده است؛البته منظورم این نیست که خدا نکرده شهید قصوری دارد ،نه اصلا،منظورم این است که شهید باور پذیر است دائم بین ما بوده؛مردم؛همه اش در هیئت ؛در معیت حاجی و سید تصویر نمیشود؛کارمند است چیزی که شاید خیلی هستند ولی..
 این کتاب سیر تطور یک شهید رو از انسان تا حبیب الهی شدن خوب  ترسیم میکند.نکته جالب کتاب برای من انجاها بود که برخلاف کتاب شهدای دفاع مقدس که وقتی میخواندیم باید انقدر به روح و روان  مان فشار می اوردیم  تا حال و هوای اون روز ها را درک کنی کاملا آشنا است 
اسم آدم ها؛مکان ها،زمان هایی که تو هم (یک دانشگاه اراکی)همان زمان ها در هوایی که شهید نفسید کشیده نفس کشیده ای . عجیب دل چسب است.انگار وقتی اسامی آشنای کارمندها؛اساتید و بچه هاخوانده میشود تمام خاطرات شیرین گذشته و در و دیوار دانشگاه از جلوی چشمت رژه میرود ؛انگار خودت را در  سیر تطور میبینی .انگار تو هم جایی در این سیر در حال قدم زدنی شآید آرام  شاید لنگان؛ در سلف؛نمازخانه،هیئت،تجمع ها؛خوابگاه ولی تو  انگار منتظری تا   برسی ...
وقتی خاطرات راهیان شهید رو میخواندم  که به نظرم قله کتاب است تمام خاطرات راهیان خودم مرور شد؛غذاها ؛ روایت گری ها ؛شب ها ی  میشداغ؛ اتوبوس . هم ،همراه شهیدی  هم؛ همراه خاطرات خیس چشم هایت.
انگار با این کتاب هم خودت را مرور میکنی هم شهید را ؛یاد خاطره اقای رفیعی افتادم که گفت؛از کاریکاتور شهید در کتاب خاطرات فارغ التحصیلی؛انگار این کتاب ؛روایت چهار سال زندگی  من بود.
نقد:تصویر همسر از علیرضا بابایی کمی مبهم بود انگار نخواسته بود ما را در این روایت آرام و عمیق وارد کند  البته برای کسانی که همسر شهید رو میشناختن   طبیعی بود.برخلاف قسمت دانشگاه که بسیار جزئی و خاطره محور بود که به نظرم این قسمت هم از اوج های کتاب بود چون معمولا در کتاب های شهدای  مدافع حرم طرف معمولا یا پاسدار بوده یا بسیجی جوان که به طبع گذر او به مکان های فاقد معنویت نخورده بود. به همین خاطر خاطرات شاید برای بدنه جامعه نزدیکی ایجاد نمیکند.راستی ولی این کتاب در عین بیان ساده متن بسیار باور پذیر بود و قابل قبول.در این قسمت نقل خاطرات متفاوت و متکثر کتاب از دستگیری شهید بدجور دل آدم را هم هوایی میکند که همین الان پاشد برود سر قبر شهید یک دل سیر گریه کند و التماس که حاجی شما که الان دست بازتره؛ما را دریاب.
در قسمت دانشگاه یک نکته برایم جالب بود انگار اقای استرکی تمام تلاشش را کرده بود در جریان روایت شخصیت شهید در دانشگآه حتما تعریضی به حادثه  سالهای 90 که منجر به در گیری کارمندآن  و مدیریت شد بزند. این کار چند نکته مهم البته ناقص داشت .نکته اول اینکه :شاید برای اولین بار در کتابهای شهدای مدافع حرم مطرح شده بود که میتوانی شورشی و یا شاید زیباتر عدالت خواه باشی ولی شهید باشی.چون معمولا از شهید یک تصویری تبیین میشود که آنها دائم تذکر میدانند که حفظ نظام از اوجب واجبات است و حاکمیت سعی میکند از این پیام مهم و عمیق ؛پیام سکوت در برابر فساد ها را مخابره کند ولی کتاب بسیار دقیق در تبیین مفهوم شهادت و حراست واقعی از نظام است ولی نکته منفی مطرح کردن این نکته این است که مخاطبی رو که از جریان اطلاع ندارد کمی گیج میکند و شاید رابطه بالا رو درک نکند. 
در جاهایی دیگر کتاب در قسمت خانواده اشاره جالب و مهم میکند به تفاوت نظر دختر در سنی به پدر و عصبانیت او و جبرانش.
به نظرم علا رغم آرام و عمیق بودن کتاب ،
کتاب میتواند در تبیین مفهوم شهید و شهادت در گام دوم انقلاب به مثابه یک الگو مطرح شود.حداقل در بین کتابهایی که از نشر شهید کاظمی از نویسندگان معروف و شهدای معروفی که خوانده ام؛کتاب خوبی بود.
#البته من کتابهای زیادی مطالعه نکرده ام.البته به نظرم روایت چند دسته کتاب از بزرگترین نقاط ضعف کتاب بود،روشی که بعد از امثال کتاب شهید برونسی ها باب شد ولی هنوز ادامه دارد و این شیوه شهادت کتاب را رقم میزد.اگر به شیوه یک اول شخص از خود شهید یا سوم شخص مثل فصل عکس ها(که از نقاط قوت کتاب بود؛روایت عکس ها از زبان  دختر شهید )کتاب رو به  یک رمان جذاب گیرا؛ آرام و عمیق و بسیار پر مخاطب تر تبدیل میکرد.
راویان شهدا لطفا کمی خلاقیت خواهش میکنم .
نکته اخر:عکس رو جلد رو دوست داشتم
 ولی این که آخر کتاب درک نکنی یا من درک نکردم چرا اسم کتاب به این نام  خاص انتخاب شده کمی برای مخاطب حس فاصله یا گیجی یا ابهام تولید میکند
کاش در انتها یا جایی از کتاب علت نامگذاری تبیین شده بود ولی بعضی جاها ایهام شاید زیباتر باشد. جای خالی یک خاطره از خود نویسنده که از دوستان نزدیک شهید بود بسیار به  چشم میامد.شاید شهید با این رفیقش آرام و عمیق و رمز آلود بود.
در جایی از کتاب شهید به شهید پژمان اشاره میکنند که واسطه فیض هستند.کسی آدرس قبرشون رو میدونه؟ و جزئیاتی از ایشون؟ در خاطرات زنان ایثارگر نقل هایی شنیده ام ولی اطلاع دقیقی ندارم .کسی میتواند کمک کند علت ارادت شهید  به شهید  پژمان چه چیزی بوده است؟ 
من کتاب رو از کسی امانت گرفتم در اثنای کتاب متوجه شدم ؛کتاب متعلق به اقای جیریایی بوده است.در صفحه 179 و صفحه بعد آن کمی به واسطه دست نم کتاب کمی حالت بدی گرفت.در همین مقال میخواهم دوستان حاضر رو واسطه کنم حلالیت بطلبم.واز همسر ایشون بخواهم از همسرشان عذرخواهی و حلالیت بخواهند.ببخشید
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.