یادداشت آذر بانو

        چندی پیش کتابی را گوش دادم که به طرز شگفت انگیزی لحظه های زندگی را درگیر خودش می کند حیفم آمد که به شما معرفی نکنم.

#کتابخانه_نیمه_شب از مت هيگ. 
قهرمان این کتاب زن جوانی به نام نورا ست که از انتخاب‌های خود در زندگی ناراضی است.احساس می کند در همۀ دو راهی های زندگی اش، راه را اشتباه انتخاب کرده است. او حس می کند که برای خودش و برای هیچ کس دیگر مفید نبوده است. با از دست دادن موقعیت ازدواجش و عدم موفقیت در زمینۀ کاری و به جایی نرسیدن در علاقه اش یعنی موسیقی دچار افسردگی شده است.....
نیمه شبی او سعی می‌کند خود را بکشد، اماجایی بین مرگ و زندگی به کتابخانه ای می‌رسد که توسط کتابدار مدرسه اش، اداره می‌شود. 
در این کتابخانه میلیون‌ها کتاب مملو از داستان‌هایی از زندگی او قرار دارد که اگر تصمیم‌های متفاوتی گرفته بود، سرنوشتش متفاوت رقم می‌خورد.در همین کتابخانه، این شانس را به دست می آورد که حسرت هایش را زندگی کند. او می تواند با زندگی کردن حسرت هایش، نتیجۀ طرف دیگر تصمیماتی که قبلاً گرفته بود را ببیند و بداند که اگر جور دیگری انتخاب می کرد سرنوشتش چه بود......
او سپس سعی می‌کند زندگی‌ای را که در آن بیشترین موفقیت یا شادی را دارد، بیابد اما.... آیا انتخاب بهتری است؟
کتابخانه نیمه شب شما را به این فکر می‌اندازد که اگر زندگی دیگری را تجربه می‌کردید چه روزگاری داشتید.
اگر شانس این را داشته باشید که به کتابخانه نیمه شب بروید و خودتان تمام زندگی‌های دیگرتان را ببینید چه اتفاقی خواهد افتاد؟....

این اثر مجموعه‌ای از پیام‌های زندگی را در قالب یک  داستان جالب به خواننده عرضه می کند....

پیشنهاد می کنم این کتاب خواندنی ، جذاب و کاربردی را از دست ندین...
      

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.