یادداشت Sheida Hanafi
1404/7/8 - 20:58

بچه ها ، نسخه کتاب من 320 صفحه است 🤌
✨ آن شرلی در جزیره
اینجا دیگه آنِ خیالپرداز بچگی، دختر دانشجوی پرشور شده؛ با موهای آتشین، چشمهای پر از رؤیا و قلبی که هنوز بین خیال و واقعیت در رفت و برآمده. آن همراه دوستانش راهی دانشگاه کینگزلند میشه، جایی که قرار نیست فقط درس بخونه، بلکه باید با خودش، با رؤیاهاش و با عشق واقعی روبهرو بشه.
👭 دایانا ازدواج میکنه و زود هم مادر میشه، دوستان دیگرش هر کدوم راهی تازه در زندگی پیدا میکنن. آن بارها شاهد نامزدی و ازدواج اطرافیانشه، اما خودش هنوز اون عشق "ایدهآل افسانهای" رو میخواد.
💔 گیلبرت، همون پسر باهوش و صبور که سالهاست بیصدا عاشقشه، بالاخره دلشو به آن میگه… ولی آن، که هنوز دنبال عشق رویایی توی ذهنشه، دست رد به سینهاش میزنه. گیلبرت مریض میشه، رابطهشون سرد میشه، و آن تازه کمکم میفهمه هیچکسی به اندازهی گیلبرت برایش معنی زندگی نمیده.
🔥 و بالاخره در پایان، بعد از همهی کشمکشها، رویاها و آزمونها…
آن و گیلبرت در غروب آفتاب با هم تنها میمونن. گیلبرت دوباره به او نزدیک میشه، کلمات شیرین و پرمهرش، قلب آن را تسلیم میکنه. و آن — همان دختری که روزی دنبال عشق افسانهای بود — بالاخره میفهمه تمام این مدت، عشق حقیقی درست کنار دستش بوده.
و آن لحظهی جادویی، با اولین بوسهی عاشقانهشان، همهچیز مهر تأیید میخوره. 💋💫
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.
