یادداشت فهیمه . مؤذن

فهیمه . مؤذن

فهیمه . مؤذن

7 روز پیش

        یه کتاب همراه با ماجراجویی و حس آرامش‌ متقابل
 خواندن این کتاب ،  تجربه ی خوانش دو فضای متفاوت  را همزمان بهت میده .
و دو حس متناقض رو از زندگی در محیط های متفاوت تجریه میکنی  و درک میکنی که محیط زندگی چقدر میتونه در روحیات و رفتار تاثیرگذار باشه . 
قصه ی دو موش ، یکی شهری و یکی روستایی که خیلی اتفاقی با هم آشنا و دوست میشن و زندگی های همدیگه رو تجربه میکنن .
.
.
قسمتی از کتاب :
** وقتی باران ببارد توی سوراخ شنی کوچکم می نشینم
 و دانه هایی را که برای پاییز ذخیره کرده ام پوست میکنم و میخورم از سوراخم به توکاها و باسترکهایی که توی چمنزار هستند ، نگاه میکنم و با آنها حرف میزنم همین طور با دوستم سینه سرخ .
خورشید که طلوع میکند باید بیایی و باغ و گلهای مرا ببینی... گلهای سرخ و صورتی و بنفشه ها.... هیچ سروصدایی هم نیست به جز صدای پرنده ها و زنبورها و بره هایی که در علفزار هستند.**
.
.
*** تیمی ویلی آرزو کرد در خانه اش باشد؛ در لانه ی امن خودش و کنار برکه ی آفتابی غذاها با او سازگار نبود سروصدا نمی گذاشت بخوابد. بعد از چند روز آن قدر لاغر شده بود که جانی موش شهری متوجه شد و حالش را پرسید.***
      
328

19

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.