یادداشت آرزو حسام
1403/12/9
▫️عجب خدایی هستی! آیا قساوتت حکمتیست که ما از آن سردرنمیآوریم؟ پس چه ناقص خلقمان کردهای. اگر محکوم به رنج بردنایم، چگونه است که همه یکسان رنج نمیبریم؟! اگر رحمتت برای همه کافی نیست، دستکم عادلانه تقسیمش کن! اول از همه بگم ترجمهی بیدگل رو نخونید. من ترجمهی ماهی رو نخوندم ولی چشمبسته میگم از اینی که خوندم بهتره. داستان خیلی سرراست و تا حدی هم خستهکنندهست؛ برای همین کوچیکترین چیزی راجعبهش بگم اسپویل میشه و دیگه هیچ لذتی از خوندنش نمیشه برد. اگه منم قبل خوندنش اسپویلهای بقیه رو نمیخوندم شاید بیشتر ازش خوشم میومد. ▫️گاهی اتفاق میافتد که ناگهان، میل به تکاپو و جنبوجوش و پول درآوردن در ما بیدار میشود. حتی وقتی ذاتاً آدم تنبلی هستیم. سربرآوردن این نیاز تازه در ما که وادارمان میکند کاری بکنیم، خواه کار بهار باشد خواه کار طبیعتمان که از تنبلی خسته شده، خود بدون درنظر گرفتن تغییر فصلها، حاکی از نیاز به تغییر است. روزی از روزها اتفاقی ما را از این بیاعتنایی درمیآورد. قدم به خیابان میگذاریم و به سمت دنیا بازمیگردیم، تا بر صحنهاش جست و خیزی کنیم؛ آن هم با ذهنی روشن، آماده و آرام.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.