یادداشت مصطفا جواهری
1401/8/26
«ما برای آنکه درست جلو برویم، باید پشت سرمان را بشناسیم.» حمیدرضا شاهآبادی و جهانبینیاش برای من محترم و دوستداشتنیاند. رسالتِ روایت تاریخ و آنچه که بر مردمانِ بیصدا در سالهای دور و نزدیک ایران گذشته است. دو داستان موازی؛ یکی ماجرای دختران قوچانی (که پیش از خواندن این کتاب از آن بیاطلاع بودم) که در دورهٔ قاجار بهدلیل ظلم حاکم قوچان، پدرهایشان ناچار به فروش آنها به سواران ترکمنِ اهل شوروی میشدهاند و دیگری اشارهای به برخی دخترانِ امروز ایران که ممکن است نسخهٔ امروزین دخترکان قوچانی باشند. کتاب را اصلا مناسب نوجوان متوسطه اول نمیدانم. یعنی حتا به نوجوان متوسطه دوم هم سخت پیشنهادش میکنم. ولی حتما به همهٔ پدران، مخصوصا پدران دختردار توصیهاش میکنم. در ضمن، رمان ایرانی که پایانبندی قَدَر داشته باشد، ستودنی است. و کشیدهای که با جملهٔ پایانی کتاب به صورتتان مینشیند! کتاب را در نمیدانم چندمین ماراتن کتابخوانی حلقه کتاب مبنا خواندم. خداوند ارابابانش را حفظ کند :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.