یادداشت سیده زینب موسوی

فادیا؛ بازگشت به خانه
        این کتاب جلد اول از یه مجموعهٔ علمی-تخیلی نوجوانانه‌ست که بخش عمدهٔ ماجراهاش در ایران سال ۱۴۱۸ می‌گذره.

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

تو این کتاب با یه ایران بسیار پیشرفته طرفیم، با فناوری‌هایی که برای سال وقوع داستان زیادی خیالی و دور از انتظار به نظر می‌رسه...

چون سال رخداد وقایع دقیقا ذکر شده، سال ۱۴۱۸ شمسی، یعنی حدود ۱۵ سال دیگه و ۱۷ سال بعد از چاپ کتاب.

من نمی‌دونم نویسنده چطور به این نتیجه رسیده که ایران ۱۴۱۸ می‌تونه شبیه چنین تصویری باشه (حتی آمریکای ۱۴۱۸ هم به نظرم خیلی بعیده به این حالت برسه 😅). 
اینکه یه سری ربات هوشمند داشته باشیم که قابلیت انجام این همه کار مختلف رو داشته باشن یه چیزه، اینکه این ربات‌ها و فناوری‌های دیگه اینطوری تو سطح جامعه فراگیر بشن یه چیز دیگه‌ست. یعنی به عنوان کسی که از عالم فناوری یه چیزایی سر در میاره دائم وسط کتاب اینطوری بودم که می‌دونی ساختن چنین ربات‌هایی چقدر سخته؟ 😅

ممکنه بگید خب چه اشکالی داره؟ این یه رمان تخیلیه دیگه.

بله، درست می‌گید. منتها این یه رمان «علمی»-تخیلیه. این رمان‌ها اصولا باید بتونن بخش‌های تخیلیشون رو به قوانین و روند طبیعی دنیای ما طوری متصل کنن که برای خواننده باورپذیر باشه و این کتاب به هیچ‌وجه نتونسته از پس‌ چنین کاری بربیاد.
به نظرم با دادن عنوان فانتزی هم خیلی نمی‌شه مسئله رو حل کرد، چون این چیزهایی‌ که اینجا داشتیم به وضوح از جنس فناوری بود نه عناصر جادویی...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

ولی باز با وجود همهٔ این‌ها هنوزم می‌تونستم به کتاب امتیاز بالاتری بدم اگه همه چیز تا این حد مبهم نوشته نشده بود.

خیلی جاها موقع خوندن کتاب اینقدر نمی‌فهمیدم فلان اتفاق چرا افتاد و بهمان اتفاق اصلا چی بود اون وسط که برمی‌گشتم و دوباره اون تیکه رو می‌خوندم.
نمی‌دونم دقیقا چطور می‌تونم این موضوع رو براتون توضیح بدم!
جدا از اینکه یه سری صحنه‌ها توصیف مناسبی نداشت و نمی‌شد درست تصورشون کرد، یه جاهایی بود که قشنگ حس می‌کردم نویسنده یادش رفته ماجرای قبل از این اتفاق رو توضیح بده و یا یه چیزی گفته و بعد یادش رفته دوباره بهش برگرده! 
به قول خواهرم، اگه ترجمه بود قطعا حس می‌کردم مترجم یه چند تا جمله و بند رو این وسط جا انداخته 😅
یه سری چیزها هم بود که امید داشتیم تا آخر کتاب توضیح داده بشه که نشد، مثل اصل قضیهٔ مخروط‌ها...

و اینم فقط حس من از خوندن این کتاب نبود و دوستان هم‌خوانی هم باهام موافق بودن...
کلا هم برام عجیبه چطور چنین چیزی از نظر کسانی که کتاب رو بررسی و آمادهٔ چاپ کردن دور مونده! (چون این جدا اولین باری بود که با چنین حالتی به این شدت تو یه کتاب مواجه می‌شدم و برای همین خیلی برام عجیب و اذیت‌کننده بود).

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

ارتباطی هم که بین ماجرای اصلی کتاب و اسرائیل و سرزمین‌های اشغالی وجود داشت اصلا درست توضیح داده نشده بود و اینقدر غیرمنطقی بود که بیشتر شبیه نظریه‌های توطئهٔ خیلی دم‌دستی به نظر می‌رسید. در این مورد دیگه بیشتر از این نمی‌تونم توضیح بدم چون داستان رو لو می‌ده.

به همین نسبت، عناصر مذهبی داستان هم خیلی به نظرم نچسب بودن...
یعنی یهو بدون هیچ مقدمه‌ای یکی از شخصیت‌ها با قهرمان داستان که تا همین دو روز پیش نماز نمی‌خوند از امام زمان حرف می‌زد.
این موضوع البته ذهنم رو مشغول کرد. 
اینکه چنین چیزهایی رو چطوری می‌شه وسط یه داستان فناورانه آورد که حس وصله‌پینه کردن به آدم نده؟ جواب واضحی برای این سوال ندارم. شاید با توضیح و زمینه‌چینی بهتر بشه چنین کاری کرد. به هر حال، این کتاب به نظرم واقعا از عهدهٔ این کار برنیومده بود...
      
122

16

(0/1000)

نظرات

یه سریا بهتره کلا وارد این فضاها نشن. خودشون مضحکه میشن و تاثیر مثبتی هم نداره. 🤦🏻‍♂️
1

0

چی بگم...
به نظرم این داستان می‌تونست با چند دور ویرایش داستانی واقعا بهتر از اینی که هست بشه... 

1