یادداشت فاطمه توکلی
14 ساعت پیش
برداشتی ازاد از #هفتهی_چهلوچند روایت هایی از مادرانگی و یا به قولی بزنگاه های مادرانگی.. من در کل کتاب هایی که مجموعه روایات یا جستار هست رو دوست دارم، این که با تجربه های آدم های مختلف حول یک موضوع خاص مواجه بشی، یا حتی ببینی وقتی یه دبیر مجموعه، یه توضیح یک خطی یا یه پاراگرافی یا یک صفحه ای حتی از این کار به آدم های مختلف داده، برداشتشون چی بوده و چطور به قضیه نگاه کردن و جواب دادن؟ وقتی گفتن مادرانگی، هر کس کجای مادری خودش رو چالش و بزنگاه دیده؟ یا مثل *کاشوب* وقتی گفتن محرم و روضه هایی که زندگی میکنیم، هرکس کجای کار رو دیده؟ این تفاوت ها و پذيرش ها ، این شباهت ها در عین فاصله ها همیشه برام جذاب بوده و رنگ و بویی از فهم تفاوت های فرهنگی داشته و نشر اطراف در این زمینه خیلی خوب عمل میکنه با این حال، کتاب هفته ی چهل و چند، ضمن اینکه منو درگیر خودش کرد، و دوست داشتم بخونمش، و خیلی جاها ازش یاد گرفتم یا همذات پنداری کردم (همذات پنداری در آینده، الان که شرمنده جزو گروه مادران نیستم😅) به شدت نگاهی یک طرفه داشت به نظرم... البته که (شما بخونید of course که😂) خیلی تجربه ها و روایت های متعددی داشت، و خیلی جاها با هم فرق داشتن و عینک های مختلف زده بودن، که به قول دبیر مجموعه در پیشگفتار کار ، هر مادری راه و روش خودش را در مادری کردن پیدا میکند، اما تقریبا همه ی روایت ها(بجز یکی دو مورد) نشان از هراس و سردرگمی داشت، کمال طلبی و اطمینان... و در ضمن سردرگمی ها و شک و تردیدها که آیا کار درستی میکنم یا نه، یه نوع من بلدم خاصی توش بود... از اون ها که اعتراف به شکست نداره و تردیدهات هم باکلاسه و من مادری و تردیدهاش، شکاف نسلی و دغدغه های مادرانی که نمیدونن واقعا چکار کنن رو ندیدم چیزی که در دنیای حقیقی زیاد دیدم، مادری که تجربه داره اما خیلی باید تلاش کنه تا بچه شو بفهمه.. خیلی هم رویایی و شیرین با بچه ش دوست نیست... مفاهیمی مثل خدا، عطوفت، مادری، تربیت، اگرچه مشترک بود، اما جای خالی دسته ی خاصی از مادران حس میشد، یا بهتر بگم، مادری فقط به دسته ی خاصی از مادران تقلیل داده شده بود. مادرانی که شاغل بودند، مادرانی که بخاطر بچه دچار بحران هویت شده بودند، مادرانی که بخاطر بچه از شغل رویایی خود دست کشیده بودند و در شغلی جدی مشغول شده بودند، یا مادرانی که سعی در تعادل بین فرزند پروری و شاغل بودن و حتی همراه کردن فرزند خودشون در شغل شون داشتن... تقریبا در هیچ کدام از روایت ها ، ما یک مادر صرفا مادر ندیدیم، مادری که فقط مادر باشد، خانه دار باشد، همسر باشد... جای همسری در کنار مادری اصلا دیده نمیشد، چالش های همسری هم... انگار هر مادری با زندگی شخصی اش کنار امده، با همسر بودنش، و پدران نقش خاصی در این روایت ها نداشتند، شاید هم بگیم که هدف مجموعه این نبوده، که قبول دارم، منتها در این چالش ها، انگار پدر خیلی دکوری بود، هیچ مادری دچار چالش تربیتی با پدر نمیشه؟ حتی یک نفر؟ پدرها همیشه حامی و در نقش مشورت هستن؟ مسئولیت پذیر و خوب؟ هم فکر و متخصص؟ این جزو بحران ها نیست؟ از سوی دیگه جمله ای که تقریبا توی تمام روایت ها بود (تقریبا نه همه شون اما زیاد دیده میشد) این بود: تا پیش از به دنیا آمدنش اولویت اولم کار بود، فلان چیز را میخواندم و فلان کار را میکردم و فکرش را هم نمیکردم روزی با آمدن بچه فلان بشوم.... در این روایت ها عموما یه سوال بی جواب وجود داشت... چرا همه ی مادرهای کتاب حتی اونهایی که شک دارن ، آنقدر برگیزده هستن؟ اکثرا به جز یکی دو تا شون نویسنده یا در حوزه ی خاص مربوط به نوشتن یا کارهای اداری هستند؛ با نظم و تفکری بچه دار شدن و برنامه ریزی و قواعد داشتن براش، که حالا یا به کارشون اومده یا نه... مادرهای مادر، مادری که نویسنده، مهندس، معلم یا ناشر نباشه، مادری که انقدر با دنیای امروزی و نوین نباشه، مادری که یهو بچه دار شده باشه و از قبلش خیلی هم همه چیزو سخت نکرده باشه کجای این چالشهاست؟ چنین کسی که اتفاقا میشه گفت نماد بیشتر مادران جامعه ی ماست ، کجاست؟ آیا سبک مادری نداره؟ روش نداره؟ دقیقا مثل دیدارهای بانوان با رهبری که توش هیچ کس خانه دار یا زن ساده نیست، همه ی سخنرانان یا استاد یا هنرمند یا فعال فلان یا ... هستن... جمعیت عظیمی از زنان دیده نمیشن... شاید چون هیچ صنف و دسته و گروهی ندارن که معرفی شون کنه یا به نظر دبیر مجموعه دلیلی برای برگزیدن چنین مادرهایی نباشه.. مادرهای چندفرزندی هم اینجا جای نداشتن... بیشترین تعدادفرزندان مادرهای این کتاب، دو بچه بود، شاید هم یکی شون سه بچه... اما اکثریت غریب به اتفاق این ها، تک فرزند بودند... تک فرزند بودنی که خودش میتونه چالش ساز بشه و بسیاری از دغدغه های این افراد بحاطر همین تک فرزند داشتنه، یا اصلا چالش های مختص چند فرزندی دیده نشه... و مثل اکثر دوره ها و کلاس ها و گروه هایی که این روزها می بینیم، به نظرم مادرانگی رو سخت به تصویر کشیده بود... خلاصه این که برای وقت گذراندن و دیدن دنیای مادرانگی مدرن و امروزی بد نبود شایدم خوب بود، اما برای دیدن مادرانگی؟ نه خیلی ناقص بود به نظرم... هرچند من باهاش ارتباط گرفتم و بعضی روایت هاشو دوست داشتم و با خودم میگفتم: من در آینده چه شکلی میشم؟ مثل مامان های اینجا یا از اون مامانا که جاشون خالیه؟؟ پی نوشت: من اگر دبیر مجموعه بودم، حتما روایتی هم از مادرهایی می آوردم که حداقل یک فرزندشون رو قبل از تولدش از دست دادن... مادرانگی از نگاه این مادرها هم باید جالب باشه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.