یادداشت Sheida Hanafi
4 روز پیش
در انتهای راهی پیچخورده، جایی میان مهِ بنفشِ سپیدهدم، خانهای ایستاده به نام "نیومون"؛ خانهای که نفس میکشد، حرف میزند، و رازهایی در دل تاریک صندوقخانهاش پنهان دارد. امیلی استار، دختری با چشمهایی که شب را بهتر از روز میبیند و قلبی که به صدای درختها گوش میدهد، ناگهان از دنیای امن کودکیاش به درون این خانهی کهن پرتاب میشود. او نه یک یتیم معمولی، که جادوگری است در لباس یک نویسندهی آینده؛ با واژههایی که مثل جرقههای آتش، جهان را میسازند و ویران میکنند. در نیومون، او با خویشاوندانی روبهرو میشود که انگار از دل افسانههای کهن بیرون آمدهاند: زنعمو الیزابت، سرد چون زمستانِ ایستاده؛ زنعمو لورا، آرام چون قصهای شبانه؛ و پسرعمو جیمی، گویی کودک مانده در پیلهی زمان. اما امیلی نمیهراسد. قلمش شمشیر اوست. رؤیاهایش فانوس راه. و دوستیهایش... جادوهای پنهانیاند که شب را روشن میکنند. اگر دوست داری با دختری همراه شوی که با چشمِ دل، پشت پردهی جهان را میبیند؛ اگر جادوی کلمات را باور داری؛ و اگر بهدنبال داستانی هستی که آهسته، ولی عمیق در جانت ریشه بدواند... امیلی در نیومون منتظر توست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.