یادداشت солнце;
1404/4/4
▪چالش کتاب خوانی متفاوت(پارت دوم) پیکار گسل،کتابی به غایت پیچیده که با شعف بی اندازه شروع به خواندنش کردم. در جهانی که حیات از رنگ و دم سرچشمه میگیرد داستان را با دو شاهزاده خانم شروع میکنیم که بی اطلاع از پایانش و سرنوشتی که در انتظار صیری و ویونا است هستیم. سندرسون از همان ابتدا به ما مفهومی واقع گرایانه ارائه میدهد:هرچیزی بهایی دارد و هر قدرتی از تکه ای از جان انسان نشات میگیرد.یکی از چیزهایی که در داستان بسیار دوست داشتم سیر تحول شخصیت ها و نماد های آنها بود.برای مثال: ▪ ویونا نمادی از تغییر خصوصا در برابر سنت،فداکاری و شروع دوباره ▪صیری نمادی از بی پروایی و قدرتی نهفته برای پاسداری از چیز های مهم و ارزشمند ▪نورنغمه نمادی از قهرمانی بی خیال و مشکوک به ماهیت خویش،بی اهمیتی آشکار و گاهی تنبلی ▪شب جوهر نمادی از جسمی با شعور که نمیتواند شعور را تفسیر کند و نیز قدرت و جادوی بی حد و مرز ▪وشر نمادی از قدرت ،احترام و توانایی فراموش شده،یک علامت سوال متحرک اما منطقی ▪سوسبران نمادی از با ملاحظگی و مهربانی بی حد در ابتدای پیکارگسل دو شاهدخت را میبینیم:یکی یاغی و افسار گسیخته و دیگری مذهبی و وظیفه مدار اما در پایان داستان به دست فراموشی سپرده میشوند چون حالا یک ملکه و یک ساهر داریم.و این موضوع به خوبی نشان میدهد که چگونه میتوان کلیشه هایی که درمورد زنانگی هست را شکست و جهانی که سندرسون خلق کرد نمادی از جهانی واقعیست.پر از درد،ناامیدی،ترس،قدرت،مذهب،عشق،رنگ،شکوه...که هرکس به نحوی با این دنیا در ارتباط بوده و سعی میکند راه خودش را از میان تاریکی ها به نور پیدا کند.و اما پایان کتاب که اصلا فکر نمیکردم انقدر پرپیچ و تاب باشد و در نهایت در آستانه اتمام داستان ورق به کلی برگردد.در یک کلام باید بگویم جای عجیبی است هلندرن؛آنجا هزاران داستان روایت میشود زیر سرکوب های نهفته،حتی شمشیر ها و مجسمه های زینتی هم قصه ای برای روایت دارند و حتی خدایان فناناپذیر به دنبال معنا و مفهوم زندگی میگردند. هرکسی در هلندرن مشغول کاری است،کاری که دست آخر با همکاری یکدیگر حتی اگر ناخواسته باشد تبدیل به انقلابی بزرگ میشود.
(0/1000)
نظرات
1404/4/6
من یه ۱۰۰ صفحهای خوندم و حوصلم سر رفته ، از چه صفحهای به بعد روند تند میشه؟
1
0
солнце;
1404/4/6
0