یادداشت اسما نصرالهی روشن

        نثر کتاب ضعیفه و اصلاً شبیه ادبیات نیست. مثل شنیدن یه قصه از زبون یه بچه‌ی آواره‌ست، که مطمئن نیست چی‌ها مهمن که بگه و چی‌ها نیستن؛ و بعد مدتی سعی داره با خوشبینی داستان رو تموم کنه. این ویژگی اگه عمدیه، پس قشنگ قواره‌ی داستان شده، ولی اگه مشکل از نویسنده‌ست یا ترجمه، پس کلی پتانسيل حیف شده داریم. داستان کتاب درمورد طوفان کاترینا هست، ولی نه به طور مستقیم. نیواورلان که بیشتر ساکنینش آفریقایی_آمریکایی هستن، با اون سبک زندگی منحصر خودشون، قربانی این طوفان می‌شن. اواسط کتاب هیجان زیادی داره، چون طوفان کاملاً ویران‌کننده، خانواده‌ها رو از هم جدا می‌کنه و همه چیز رو از بین می‌بره. گویا براساس تجربه‌های واقعی یه خانواده در طی همین جریان هم نوشته شده. نکته مورد علاقه‌ی من تفاوت فرهنگی سیاه‌پوستان نیواورلان با به اصطلاح رنگ‌پریده‌ها بود که در نهایت مسیری برای دوستی باز می‌کنه. خانواده‌ی آرمانی، قبل از طوفان هم تراژدی‌هایی داشته و کلاً منطقه سکونت‌شون نسبتاً فقرزده‌ست، البته نه اونطور که بدبخت و بی‌خانمان باشن. اما بعد از طوفان کاترینا، چرخه‌ی مصیبت کامل می‌شه و آرمانی یا باید تحملش کنه و یا با بقیه چیزها از بین بره. 
      
14

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.