یادداشت دانش‌آموز

        
آقا حسام محتشم نوجوانیه که قراره با بابای دکترش در مسابقه ورزشی مدرسه شرکت کنه(پدر پسری) اما باباش از نوع باباهای گرفتاریه که بر خلاف میلش و بخاطر شغلش، زیاد بدقولی می‌کنه و حسام رو تنها می‌ذاره. حسام از این اوضاع خیلی شاکیه و به خودش قول داده ثابت کنه از گونهٔ نادرِ باباهای با مرام و پایه‌ای هست که هیچ فقط پشت بچه‌اش رو خالی نمی‌کنه و اون رو به همه ترجیح می‌ده.

حسام با اینکه تک فرزنده و زندگی نسبتا مرفهی داره، موقع ناراحتی و عصبانیت به عواقب تصمیمی که می‌گیره فکر می‌کنه و نسبت به سن و سالش معقوله. زبان طنز برای کتابی که موضوعش بیان دلخوری‌ها و اصطکاک بین والدین و فرزندانه خیلی مناسب بود. 
اما به تنها نکته‌ای که می‌شه خرده گرفت: مثل حسام و پدر و مادرش تو جامعه خیلی کم‌ن.


دوازده سیزده ساله بودم، تنها آرزوم این بود خدا یک بچه سر راهم قرار بده تا تحت هر شرایطی عاشقانه ازش مراقبت کنم، حاضر بودم از همه چی بگذرم فقط خدا همین آرزوم رو برآورده کنه 🤭🥹😐
      
35

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.