یادداشت 𝖕𝖆𝖗𝖆𝖉𝖎𝖘𝖊🔮
1403/9/14
دنیایی که رنگها در اون معنا دارن، دروازهها بستهن، و جادو چیزی نیست که فقط خواستن کافی باشه. وقتی واردش شدم، حس کردم دارم یه در رو باز میکنم که نباید... اما برگشت دیگه ممکن نبود. کِل؟ با اون شنل دوطرفهش، همونقدر مرموز بود که باید باشه. و لیلا… اون دختری که انگار قلبش برای خطر میتپه. این جلد برام مثل بوی بارون روی خاک خشک بود؛ تازه، خطرناک، و عجیبتر از همه… آشنا. 🌹🔮⚔️
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.