یادداشت ملیحه سادات حق خواه

باز هم من
        باز هم لوییزا کلارک... این بار در نیویورک... لوییزایی که برای من مصداق چیزای زیادیه.... اینکه باید خودم باشم.... بهترین خودم... به نظرم جوجو مویز توی تمام این سه جلد همینو میخواست بگه... جمله ای که لوییزا همیشه از ویل به خاطر داره: "ما یه بار زندگی میکنیم و این وظیفه ماست که به بهترین شکل زندگی کنیم"... .
داستان این دفعه توی نیویورک اتفاق میفته و لوییزا باید ببینه از زندگیش چی میخواد... به نظر من مثه دو تا کتاب قبلی از لحاظ روند داستانی قوی نبود.... روزمره زندگی لوییزا یا اتفاق هایی که براش میفتاد خیلی کشش نداشت ولی خوب چونکه جزو کتابهای خیلی راحت خونه، زود تموم میشه... من خیلی کنجکاو بودم بعد از کتابهای اول و دوم ببینم مویز میخواد با لوییزا چیکار کنه ولی به نظرم میتونست همینا رو خلاصه تر به کتاب دومش اضافه کنه و اونو یه دوجلدی بده بیرون.... .
از لحاظ ترجمه هم باید بگم که شکر خدا کتابهای مویز انگار جزو اون دسته کتابهایین که تمام مترجم ها سرسری سراغش میرن... من تا الان چهارتا از کتاباشو خوندم از چهار مترجم و نشر مختلف هیچ کدوم روون و بی غلط نبودن... بعضی جمله ها انقد بد ترجمه شده ان که اصلا مفهومو نمیرسونن... تازه از غلط های املایی بگذریم... همین ترجمه تحت الفظی هم بیشتر توی ذوق میزد... .
خب در آخرم برای جمع بندی بگم که انگار باید اینو قبول کنم که علیرغم همه ذوقی که داشتم تا این کتاب روبخرم، یکم توی ذوقم خورده و به نظرم خوندن یا نخوندنش خیلی توفیری نداره.
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.