یادداشت Mika
1404/5/29

چه چیزی در این قلم است که باعث میشود زمان را فراموش کنم؟ او میداند چطور خواننده رو درگیر کنه... زمان را تبدیل به بدترین قاتل میکند...خون را تبدیل به مایعی شیرین و گرانبها میکند که برای هرکسی روی زمین ریخته نمیشود... میداند چگونه انعکاس ترسمان را در تیغه های خونین ببینیم... چگونه از ترس و شوک فصل های اخر کتاب رو ورق بزنیم. خب بریم سراغ خود کتاب. این جلد 1.5 مجموعه پادشاهی های نایکسیا ست... فضا سازی حتی بهتر شده بود بنظرم هرچند سعی میکرد کوتاه و خلاصه بنویسه...شخصیتا؟ خب کریسا ترجیح میده به طور خلاصه به شخصیتهای فرعی بپردازه و بیشتر روی شخصیتهای اصلی تمرکز میکنه...مثل قلعه شنی او سعی میکنه برج های و اتاقهای بسیار زیبا و دقیقی بسازه ولی در نهایت دیوارهای قلعه اش سست خواهند بود. این کتاب ادامه افعی و بالهای شب نبود بلکه در همان زمان برگزاری کژاری دور از قلمرو اتفاق میوفته... شخصیت اصلی یه دانشمنده، یه دختر که داره برای شکست دادن یه نفرین... یه بیماری میجنگه... اینبار ما تو قلمروی ویتاروس هستیم... از همان اول داستان میفهمیم که شخصیت اصلی عمر زیادی براش باقی نمونده...از زمانی که بدنیا اومده مرگ در سایه ی او نشسته، هر لحظه منتظر فرصتی است برای شکستن نفسها و بلعیدن ضربان های ضعیف قلبش... اما لیلیث داره تلاش میکنه تا در عمر باقی مانده اش خواهرش و روستاش رو نجات بده... بخاطر همین به دیدن خون آشامی میره که دو قرن است در عمارتی منزوی در گوشه ای دور از انسانها زندگی میکند... اما این خون آشام کیه؟ سومین ژنرال ریشان ها قبل از زمان سلطنت وینسنت...و حالا لیلیث میخواد در برابر دادن شش رز به این مرد خونش رو در ازای آن بگیره.. اما چی میشه اگه سرخی این رزها از خون مردمان بی گناه باشه؟ اهنگهای پیشنهادی: CORALINE Ma Meilleure Ennemie Born to Die
(0/1000)
نظرات
1404/5/31
توصیفات شما واقعا زیباست .از خواندن همه ی نوشته هاتون لذت میبرم، واقعا قلم زیبایی داری. [قلمت مانا عزیزکم]🤍🌱
1
1
1404/5/31
وای عزیزم همچنین و لذت از منه که همچین نظراتی میبینم... واقعا باید تشکر کنم که وقت میگذاری و میخونیشون...🕊❤️🩹
1
Mika
1404/5/29
1