یادداشت Alexy Silver-Phoenix
1401/10/29
در مورد این کتاب بهترین توصیف آن است که بگویم همانند آن بخش از یک فیلم است که هیچ کدام دوست نداریم و کسلکننده است اما دیدنش برای فهمیدن اتفاقات جلوتر فیلم مهم و حیاتی است. کتاب تا حدود زیادی جذابیتی که در شمشیر سرنوشت ایجاد شده بود از دست میدهد و با توصیفات پیچیده مخاطب را گیج و سردرگم میکند. در اوایل کتاب این توصیفات تقریبا واضح و خوب بود اما بعد از فصل اول کتاب رو به افول گذاشت. نمیتوان گفت کتاب بدی بود اما بدون شک عالی هم نبود. انگار خود نویسنده هم از نوشتن این بخش داستان خوشش نمیآمده و سریع مینوشته تا به قسمت جذاب آن برسد. تفاوت نویسندهای مثل ساپکووسکی و مارتین در این موارد است. مارتین همهچیز را کامل مینویسد و انسجام داستان را حفظ میکند اما ساپکووسکی نمیتواند تعادل را در داستان برقرار کند. چنان که برای من آشکار شد این توصیفات گمراهکننده و نوشتن (یا در مواردی ننوشتن) صحنههای خستهکننده باعث شده ساپکووسکی به یک نویسندهی درجه دو در ژانر فانتزی تبدیل شود. هرچند در فصل پایانی خون الفها ایراد دوم تا حد زیادی برطرف میشود اما نوشدارو پس از مرگ سهراب است. نکتهی منفی دیگر این است که این کتاب در واقع تمام نمیشود! نه گرالت، نه سیری، نه ینفر و نه هیچکس دیگر در پایان کتاب آن خاتمهای که مناسب تمام شدن یک کتاب است را دریافت نمیکنند. با اینکه پنج کتاب دیگر برای خواندن باقی است اما امیدوارم این کتاب بدترین کتاب مجموعه باشد؛ چون اگر اینطور نباشد دیگر ویچر برایم یک مجموعهی تراز اول نخواهد بود. به هر حال هرطور که بود کتاب به پایان رسید و باید دید که زمان حقارت، سرافرازی این مجموعه را با خود به ارمغان میآورد یا خیر.
18
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.