یادداشت رؤیا

رؤیا

1403/4/21

آنی شرلی در جزیره
        این کتاب رو با اشتیاق بیشتری خوندم(نسبت به دو جلد قبلی).
هفت سال بعد از ورود به گرین‌گیبلز، آنه دانشگاه رو تجربه می‌کنه. کینگزپورت، ردموند و خانه‌ی پتی درطول ۴ سال برای آنه خاطرات قشنگی می‌سازه. 
شیوه‌ی درخواست خواستگار‌ها و جواب‌های آنه که به قول خودش مضحک یا دردناک بودند و با رؤیاها و خیالاتش تفاوت زیادی داشتند هم، نُقل کتاب شده.

شخصیت‌های این جلد: استلا، پریسیلا، فیلیپا گوردن، جونس بلیک، خاله جیمزینا، روبی گیلیس، داینا، فرد،  گیلبرت، آقای هریسون، دیوی و دورا 

از کتاب:

دیوی:«اگر دلت نخواهد، مجبور نیستی. تو بزرگ شده‌ای. من وقتی بزرگ شوم دیگر هیچ‌کدام از کارهایی را که دوست ندارم، نمی‌کنم.»
آنه:«ولی دیوی! کم‌کم می‌فهمی که در تمام عمرت مجبوری کارهایی را که دوست نداری، انجام بدهی.»
_______________

_ چندسال پیش خانم استیسی به من گفت که وقتی بیست‌ساله بشوم شخصیتم، چه خوب و چه بد، دیگر شکل گرفته. ولی حالا می‌بینم شخصیتم آن‌طور مه باید نشده؛ چون پر از عیب و ایراد است.
+ مال همه همین‌طور است. مال من از صد جا ترک خورده. احتمالاً منظور خانم استیسی شما این بوده که وقتی بیست‌ساله شوی، شخصیتت مسیر مشخصی را برای پیشروی انتخاب کرده و از آن به بعد در همان جهت جلو می‌رود. نگران نباش آنی! اگر وظایفت را درقبال خدا، اطرافیانت و خودت درست انجام بدهی، همه‌چیز یه خوبی پیش می‌رود. این عقیده من است و همیشه هم درست از آب درآمده‌.
______________

او می‌گفت حتی اگر نمی‌توانی روشنایی یک چراغ الکتریکی را داشته باشی، حداقل به اندازه یک شمع نور بده.
______________

_ ولی نمی‌دانم برای زندگی چطور آدمی است! تا با یک نفر زیر یک سقف نروی اخلاقش دستت نمی‌آید.
_______________
      
10

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.