یادداشت حسین

حسین

حسین

1402/2/21

        در سالی که کنکوری بودم، معلم ادبیاتی داشتم که بسیار مورد علاقه‌ام بود. بعد از تمام شدن کلاس‌های ادبیاتِ هفتگی و در فاصله استراحت بعد از کلاس، با این‌که مجبور بود سریع به مدرسه دیگری برود، می‌ماند و با هم مشغول صحبت می‌شدیم. دانشجوی دکتری ادبیات دانشگاه تهران بود و بسیار باسواد و فروتن. از همان جنس آدم‌هایی که مصاحبت‌شان را به هرچیزی در دنیا ترجیح می‌دهم. من هم در آن سال‌ها عاشقانه ادبیات را (البته ادبیات غیر درسی را‍!) دنبال می‌کردم. بخارا می‌خواندم و داریوش شایگان و تقی پورنامداریان و از این دست آثار و نویسنده‌ها. زندگی در ساده‌ترین شکلش زیبا بود.
این کتابِ «زبان شعر در نثر صوفیه» را از او هدیه گرفتم. یادم هست که چقدر خوشحال شده بودم که معلمی که تا این حد دوستش داشتم، این کتاب زیبا را به من هدیه داده بود. به من گفت که شاید لازم باشد قبل از خواندن هرگونه نثر و نظم عرفانی، این کتاب را بخوانیم تا یاد بگیریم که چگونه درست‌تر و بدون غرض به این آثار نگاه کنیم.
حالا که بعد از چند سال دوباره خواندمش، تمام لذت آن دوره یادم آمد. حسِ به یادآوری کلماتی که در یک کتاب سال‌ها قبل خوانده‌ای. تمام آن شور و هیجانی که با خواندن خط به خط‌ش حس می‌کردی. آن حس نابی که برای اولین بار چیزهایی را می‌خوانی که هیچ اطلاعی ازشان نداری و جهان را به شکل جدیدی می‌بینی...
زیبا بود و خواندنی. ای کاش نشر سخن این کتاب زیبا را بعد از این همه سال، تجدید چاپ می‌کرد...
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.