یادداشت زهرا ساعدی
2 روز پیش
دوران ابتدایی و راهنمایی که عاشق کتاب خواندن بودم و کتابخانههای مدرسهام را شخم میزدم و احتمالا جزو معدود پاهای ثابت کتابخانه بودم، «باغ مخفی» را خواندم و عاشقش شدم. آن موقع نشد بخرم و باز بخوانمش تا آنقدر بزرگ شدم که خودم به کتابفروشی میرفتم و بین کتابها پرسه میزدم. در یکی از پرسهها در بخش نوجوانان دوباره دیدمش و به بهانهی خواهرم خریدمش تا خودم دوباره بخوانمش و در رمز و راز باغ غرق شوم. داستان در مورد مری دختر کوچک مستبد و خودخواه انگلیسی است که در هند زندگی میکند و براثر فوت پدر و مادرش بر اثر حصبه به انگلستان آورده میشود تا با شوهرعمهاش زندگی کند. سالها پیش که کتاب را خواندم چنان مجذوبش شدم که در ذهنم ماند. وقتی خریدمش و دوباره خواندمش مثل قبل غرق لذت نشدم و تازه این بار ایرادهایش به چشمم آمد. نویسنده تصور درستی درمورد هند و هندیها ندارد و دیدگاهش حتی کمی نژادپرستانه بهنظر میرسد. دیالوگها راضیکننده نیست که احتمالا چون برای گروه سنی نوجوان نوشته شده من را راضی نکرده. اما از خوبیها هم بگویم: خط داستانی جذاب است و مخاطب را جذب میکند، پیام آموزشی کتاب سطحی نیست و در عین دادن پیام، آن را بد و دمدستی منتقل نمیکند و نکته جالب در این کتاب این است که تنهایی چندین بار ستایش شده و مذموم نیست. توصیفهای طبیعت و گیاهان و کاشتشان هم آنقدری خوب هست که بعد از کتاب دلم بخواهد باغچهی کوچکی داشته باشم و گل بکارم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.