یادداشت آناهیتا
5 روز پیش
از ساعت ۱۰ شب که کتابو تموم کردم سردرد گرفتم. خیلی زور داره که ۸۰۰ صفحه خوندم و الان یه حال کثافتی ام 😅 که نمیدونم خوبه یا بد. جهت اسپویل نشدن فقط بگم یه گلوله حروم یکی از شخصیت های داستان😅 و اما در مورد نویسنده .. من برخلاف اکثریت که علی محمد افغانی رو با این رمانش می شناسند اول کتاب دیگر اون یعنی «شلغم میوه بهشته» رو خونده بودم و با قلم نویسنده و توصیفات دقیق و صحنه پردازی های عالی اش آشنا بودم و نکته برجسته قلم افغانی استفاده از اصطلاحات فولکلور و ضرب المثل ها، کنایه هایی که بعد از گذشت زمان تقریبا از زبان عامیانه ما حذف شدن و توی کتاب به وفور با اونها برخورد می کنیم و عالیه اما فضای هر دو داستان میشه گفت یه جورایی مشابه هستش و دغدغه های مشابهی رو در هر دو داستان میتوان پیدا کرد. نهایتا کتابی که یه جورایی شناسنامه داستان ایرانی هست و آقای نجف دریابندری اون رو قابل قیاس با آثار بالزاک و تولستوی میدونه «قطعا» ارزش خوندن داره و یک نکته منفی فقط اضافه گویی های نویسنده در بخش هایی از کتابه که کمی از حوصله خواننده خارجه. در کل تجربه جالبیه که در این برهه زمانی ایران و با اینهمه تحولات نسبت به یک قرن پیش، کتابی رو که در فضای اون روزها نوشته شده رو بخونیم و من لذت بردم🩷
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.