یادداشت امیر کوهی
1404/6/11
میان چند کتاب ناتمام مانده که در پیش رفتن لاکپشتگونه با هم مسابقه میدهند ناگهان این کتاب کوچکِ چاپ پنجاه و دوِ از جلد جدا شدهی ۷۱ صفحهای مانند خرگوشی تندرو آمد و زیرکانه از همه جلو زد. این خرگوشِ نازنین! شامل پنج داستان است که شاید نشود نام همه را گذاشت "داستان کوتاه" به جز داستانِ اولِ همنامِ کتاب (عجب اسمی!) و تا حدودی داستانِ آخر. داستان اول شاهکار مطلق است برای من. دو بار خواندمش (بار دوم بیشتر چسبید!) و مطمئن باشید حالا که دارید این یادداشت را میخوانید یا برای بار سوم خوانده ام یا در حال خواندنم. داستانی که واقعا با هر بار خوانش نبوغ و ریزبینیِ رومن گاری را بیشتر فهمیدم و قطعا یکی از بهترین داستان کوتاه هایی است که خواندهام. چقدر آن ابهام زیرپوستیاش را دوست دارم و جملهی اولش زیرکانه است (دو بار پشت سر هم بخوانید میفهمید) توصیفات فوق العاده و ایدهی عالی و در آخر آن پایان بندیِ ساکتِ بینظیرش همه شاهکاری را ساخته اند. گفتن خلاصهی داستان کوتاه مزه اش را به شدت کم میکند. پس تنها توصیه من این است که در خواندنش ذرهای تردید نکنید. سه اثر میانی را من "حکایت" مینامم. حکایت های طنزآمیز یا هجویه هایی که هر سه یک طنز سیاه بی نظیر دارند اما فقط یک حکایت کوچکند. درباره خلاصه داستان هیچکدام از این سه نیز حرفی نمیزنم که این کوتاه های مفرح را باید تجربه کرد. داستان آخر نیز تا حدودی شبیه این سه اثر است. طنز به شدت تلخ و نامحسوسی که با جملهی پایانیِ عجیبش آشکار میشود را به این زودی ها فراموش نمیکنم. از اطراف و اکناف و افراد موثقی تعریف رمان های رومن گاری را بسیار شنیده ام و با همان یک داستان مشتاق تر شدم که زندگی در پیش رو را زودتر بخوانم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.