یادداشت امیررضا سعیدی‌نجات

        بسم الله 

کتابی سراسر درد و داغ افغانستان...

حکایت بانویی که عزیزانش را در آشوب‌های ضدشیعی افغانستان از دست داد و شهید شدند. به سختی زندگی کرد و برای آنکه در کشوری شیعی زندگی کند به همراه برادر دیگرش به ایران آمد و البته یک یادگار ارزشمند نیز به نام احمد (پسرش) را با خود به ایران آورد. احمد بزرگ شده و یکی از اعضای سپاه فاطمیون شد. به مادرش قول داد بعد از تمام شدن نذر دو ساله‌اش برای جنگ در سوریه به ایران برگشته و با مادرش زندگی کند اما چیزی به انتهای آن دو سال نمانده بود که احمد نیز شهید شد. 

داستان این کتاب نه داستان احمد است و نه داستان بانویی که حکایتش را در این کتاب می‌خوانیم. نویسنده نیز نام و نشانی از احمد و مادرش در کتاب به ما نمی‌دهد. چرا که این کتاب داستان مظلومیت شیعیان و به خصوص زنان شیعه در افغانستان است. لحظه لحظه کتاب را باید چشید و تجسم کرد و تلخیش را به جان دریافت کرد.

قلم کتاب فوق العاده جذاب و گیرا و فخیم و نوع روایت میخکوب کننده است. به هیچ وجه این کتاب را از دست ندهید.
      
25

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.