یادداشت

زینب

زینب

1403/8/7

قلب ضعیف و بوبوک
        این کتاب شامل دو داستانِ کوتاه از داستایفسکیه.
تو مقدمه‌ی کتاب توضیح داده شده که داستان اول مربوط به سال‌های ابتداییِ نویسندگیِ داستایفسکی و داستان دوم مربوط به زمانیه که به جایگاه درخشان خودش رسیده بوده! 

«قلب ضعیف» داستانِ مردیه که به روزهای خوب زندگیش رسیده ولی نمی‌تونه به راحتی ازش لذت ببره!
چرا؟ چون خودش رو لایق این خوشی و سعادت نمی‌بینه.
در واقع این شخص نه می‌تونه به اندازه شاد باشه و نه غمگین.
که عاقبت خوبی هم برای این عدمِ تعادل وجود نداره…

داستان دوم یا «بوبوک»، که خیلی جذاب بود، درباره‌ی نویسنده ایه که طیِ اتفاقاتی در جریانِ مکالمه‌ای قرار می‌گیره. ولی نه مکالمه‌ی انسان‌های زنده، مکالمه‌ای بین مرده‌ها در قبر!!

وقتی داشتم درباره‌اش می‌خوندم، متوجه شدم که عده‌ای «قلب ضعیف» رو اثر ضعیف و حتی بدِ داستایفسکی می‌دونن. ولی به نظرِ من این‌طور نیست.
نظرِ شخصیِ خودم اینه که داستان اول خیلی ساده‌تر و داستان دوم حرفه‌ای تر و خلاقانه‌تره.
(این رو طبقِ سلیقه و دانشِ خودم می‌گم، کاملا غیرِ تخصصی😁)

پی نوشت:
این روزها به نظرم تعریفِ آرامش چیزیه مثل ظرفیتِ روح برای پذیرش شادی و غم. 
تو هر مورد ضعیف باشی، آسیب می‌بینی.
اگه نتونی غم رو بپذیری نمی‌تونی دیگه شادی رو ببینی،
و اگه تو خوشی هم بی اندازه غرق شی، با کوچکترین سختی‌ای سقوط می‌کنی…
      
49

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.