یادداشت حنانه علی پور
1402/6/21
3.8
2
شامل چندتا داستانه که تو هر کدوم یک زن نقش اصلی داستان رو ایفا میکنه . داستان تازه عروس بیشتر از همه به دل من نشست ولی بقیه ی داستان ها نسبتا طولانی و خطی بودن . +قسمتی از داستان تازه عروس: روی به جووانی کرده و از او پرسیده بود: «بگو، وقتی با هم ازدواج کردیم زندگی ما چگونه خواهد بود؟» و او، مثل همیشه در جوابش گفته بود آن وقت همیشه خوشحال و سعادتمند خواهیم بود. جووانی همیشه خیلی کم حرف بود ولی ماریا با آن جمله او مثل یک نخ در تخیلات خود به گلدوزی مشغول شده بود. او درک میکرد که ازدواج کردن فقط به این معنا نیست که یکدیگر را ملاقات کنند و مثل حالا زیر بغل یکدیگر را بگیرند و قدم بزنند. زندگی زناشویی، به این معناست که معنی واقعی «خانواده» را در آن ترجمه کنی کلمه ای که برای او مثل کلمه «شعر» همیشه چیزی بود غیر قابل لمس. گاه از خود سؤال می کرد که آیا موفق خواهد شد آن را به نحو احسن ترجمه کند؟ و بعد، در دودلی ،خود سکوت اختیار میکرد . جووانی با نگاهی عاشقانه که باعث آسودگی خیالش میشد ، از او می پرسید: «تو را چه می شود؟ » و او جواب میداد : چیزی نیست ؛ داشتم فکر میکردم که وقتی ازدواج کردیم چقدر سعادتمند خواهیم بود و خود را به او می چسباند تا بدان نحو به او حالی کند که تا چه حد به او احتیاج دارد و او با فشاری به روی بازوی ماریا گویی میخواست به او بفهماند که منظورش را درک کرده است و حال ماریا تدریجاً داشت درک میکرد که او اصلاً و ابداً چیزی را درک نکرده بوده است.
5
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.