یادداشت سعید بیگی

        نثر کتاب «جلالی» و خوب و خوشخوان است.

مانایاد «جلال آل احمد» در این داستان، ماجرای دختری نوجوان را روایت می‌کند که هنگام روضۀ خانگی بازیگوشی می‌کند و بعد به بام رفته و در رختخواب خنک پدرش دراز می‌کشد و خوابش می‌بَرَد و نزدیک اذان صبح بیدار می‌شود و از ترس کم مانده سکته کند.

اما پدرش او را برای نماز خواندن بیدار می‌کند و او از فشار شرم و تصور گناه کبیره، از بام فرار می‌کند و به خانه می‌رود تا نمازش را بخواند.

در واقع جلال به این روحیات پدران قدیمی ـ به ویژه مذهبی ـ انتقاد می‌کند که رفتارشان طوری است که دختر یک بار در کنار پدر ننشسته و عطر تن او را درک نکرده و پدر همواره چون یک نامحرمِ غریبه، از دخترانش دوری کرده است.

مردم کشور عزیزمان ایران، گاه رفتارهای عجیبی از خود نشان می‌دهند که نشانۀ آشکار افراط و تفریط آنها است. یعنی گاه از سوراخ سوزن رد می‌شوند و گاه از درِ دروازه عبور نمی‌کنند!
      
71

13

(0/1000)

نظرات

ملیکا🌱

ملیکا🌱

دیروز

گمان کنم این داستان جزو داستان کوتاه‌های "سه‌تار" هم بود.
1

1

درود و خداقوت
بله درست است، در کتاب «سه‌تار» هم این قصه آمده است. مانا باشید. 🌸💐 

1

فاطمه پاو

فاطمه پاو

16 ساعت پیش

بند آخر عالی بود
خداقوت👌🏻
1

1

سعید بیگی

سعید بیگی

13 ساعت پیش

درود و خداقوت
خواهش می‌کنم، شما لطف دارید. سپاس و مانا باشید. 🌺💐 

0