یادداشت سعید بیگی
دیروز
نثر کتاب «جلالی» و خوب و خوشخوان است. مانایاد «جلال آل احمد» در این داستان، ماجرای دختری نوجوان را روایت میکند که هنگام روضۀ خانگی بازیگوشی میکند و بعد به بام رفته و در رختخواب خنک پدرش دراز میکشد و خوابش میبَرَد و نزدیک اذان صبح بیدار میشود و از ترس کم مانده سکته کند. اما پدرش او را برای نماز خواندن بیدار میکند و او از فشار شرم و تصور گناه کبیره، از بام فرار میکند و به خانه میرود تا نمازش را بخواند. در واقع جلال به این روحیات پدران قدیمی ـ به ویژه مذهبی ـ انتقاد میکند که رفتارشان طوری است که دختر یک بار در کنار پدر ننشسته و عطر تن او را درک نکرده و پدر همواره چون یک نامحرمِ غریبه، از دخترانش دوری کرده است. مردم کشور عزیزمان ایران، گاه رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهند که نشانۀ آشکار افراط و تفریط آنها است. یعنی گاه از سوراخ سوزن رد میشوند و گاه از درِ دروازه عبور نمیکنند!
(0/1000)
سعید بیگی
دیروز
1