یادداشت ایران خانم
6 روز پیش
منِ او، کتابی که به واسطه ی شهرتش ترغیب شدم بخونم اما از همون اول توی ذوقم خورد . تا فصل سه زور زورکی خوندم و حدود یکسال ولش کردم . تا اینکه دوباره طاقچه نصب کردم و چشمم بهش افتاد؛گفتم :حَیفِست پول پاش رفته بیا بخونیم شاید خوب بود... . خدا وکیل از لحاظ کشش داستانی و به وجود آوردن کنجکاوی نویسنده خوب کارشو انجام داده اما به لحاظ مفهوم داستان از نظر من واقعا پوچ بود . تو طول داستان نویسنده انقدر نشخوار ذهنیش رو به قلم در میاره که مخاطب تو داستان خیلی جاها گم میشه خصوصا اولاش و خود نویسنده هم به این موضوع واقفه،شاهدش هم اینکه مدام رجوع میده به فصل من یک او سه چهار من و.... خلاصه که نه پایان رو پسندیدم نه آغاز نه وسط فقط کشش داشت که اونم مهارت نویسندست . اما نویسنده از نظر من در داستان اختلاط اعتقادی رو ویژه از خودش بروز داده و نمیدونه چند چنده . و پایان بندی با اون چیزهایی که تو طول داستان دیدم با هم جور در نمیومد حس میکنم خود نویسنده هم ار صفحه ۴۵۰ به بعد از روده درازی خودش خسته شده و یه جور همه شخصیتا رو کرد زیرخاک که سر و ته قصه رو هم بیاره و سمبل بندی کرد . اون وسط داستان مالکوم ایکس و هلیای دو قلبه و مریمی که قلب شوهرش رو خورده و عاقدی که از زیرخاک درمیاد و... حکمتش مشخص نبود بگذریم.... این داستان عاشقانه نیست اونقدر ها هم که تعریف کردند تعریفی نبود با خوندنش چیزی بهتون اضافه نمیشه .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.