یادداشت ماه آسمان 🇵🇸
1402/10/17
3.6
12
نمایشنامه ی مطولی بود.معمولا انتظار ندارم انقدر دور و دراز باشه و خواندنش طول بکشه. اولین نکته ی عجیب این بود که شخصیت ها هدف درست و حسابی نداشتند،مبارز، اسمی که سخت میشه روی این آدم ها گذاشت. نکته ی دوم عجب رئیس محشری،خودش متواری و نیروهاش در اسارت،حتی زمانی که با هم رو به رو میشن تلاشی برای نجات اون ها نمیکنه،این دیگه چه موجودیه!!! آدم ازش یه انتظاری داره... نکته ی سوم مواجه شدن شکنجه گران با این به اصطلاح مبارزین تقابل جالبی نبود ،چون مبارزین خیلی مبارز نبودن،به قول خودشون برای هیچ و پوچ داشتن شکنجه میشدن و جون میدادن، اخرش هم سر همین هیچ و پوچ مردن فکر کردن اعمالشون قهرمانانه است اما نبود... نکته ی چهارم برداشتم از شخصیت ژان درست نبود،اقرارمیکنم زود قضاوت کردم و به اون بدی که من فکر میکردم نبود. نکته ی پنجم فرانسوا را دوست داشتم ،از همه معقول تر بود،درک درست تری از شرایط داشت ،شاید چون مثل بقیه درگیر غرور و خودپرستی و خودبزرگ بینی نبود. نکته ی پنجم اخرشم شد هیچ و پوچ، کانوریس خوب گفت. نکته ی اخر، از لوسی بیشتر از هانری بدم میاد،آدمی که نتونه از نزدیکترین افراد زندگیش محافظت کنه،چه طور میتونه از چیز بزرگتری محافظت کنه، بعضی ها برای عزیزان گناهکارشون تلاشهایی میکنن که حد نداره،اونوقت لوسی وایستاد و نگاه کرد.... شاید من جنگ و نمیشناسم اما میدونم انسانیت معنیش چیه. پایان طولانی شد،ببخشید حوصله تون را سر بردم🙃
(0/1000)
نظرات
1402/10/20
❌⚠️ فکرمیکنم لوسی بعد ازینکه هزینه داد، دوست نداشت این هزینهی سنگینی که داده هیچ بشه برای همین هم خودش با مرگ برادرش موافقت میکنه. چون حس میکرد اگه اون لو بده سختیایی که کشیده بیارزش میشه! خودخواهی..🤷🏻♀️
1
1
1402/10/20
1