یادداشت عطیه عیاردولابی

        من با ذهنیت رمان و متنی داستانی سراغ کتاب رفتم. ولی رمان نبود. داستانی هم نبود. زندگینامه‌ای بود که تا حدی از فنون روایت هم در اون استفاده شده بود که از یک متن دایره المعارفی صِرف خارج شده باشه.

این کتاب، طبیعتا نه فضاسازی خاصی داشت و نه تعلیقی. و اصلا نمی‌دونم چه‌قدر از این زندگینامه واقعیه و چقدر به بهانه داستان‌گویی با چاشنی خیال همراه شده. مثلا شخصیت ابراهیم واقعا وجود داشته یا بهانه نویسنده بوده برای مطرح کردن شبهه‌های اوایل قرن سیزده شمسی.

سبک زندگی زاهدانه و شوق شیخ مرتضی انصاری برای تحصیل علم دین رو می‌تونستم در خلال کتاب درک کنم. ولی به عنوان یه زن، زاویه دید مردسالارانه کتاب اذیتم می‌کرد. مادر فقط گریان و ضعیف، همسر هم یه موجودی که حالا این لابه‌لا بود دیگه.
یعنی باور کنم مردی با این همه کمالات انقدر راحت از زیر بار مسئولیت مالی و عاطفی که نسبت به همسرش داره شانه خالی می‌کنه؟ این سوال واقعا در طول این کتاب برای من مطرح شد! شیخ مرتضی اندکی بعد ازدواج، به سفر آفاق میره و سه سال بعد برمی‌گرده. دقیقا همین کتاب فرصت این بوده تا ریزه‌کاری‌هایی این چنین رو توضیح بده و چهره امثال شیخ مرتضی رو روشن‌تر کنه. 

از بیانیه گویی‌ها هم بگذریم بهتره. یامین‌پور تو کتاب ارتدادش هم یه پاراگراف درمیون بیانیه می‌گفت. این‌که داستان هم نبود.
      
1

19

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.