یادداشت فائزه میرجلیلی
1403/1/21
«گربههه که عذاب نمیکشه. ببین چقدر خوشحاله.»۱ پرونده خانواده مینوری با سرگردانی و خشم سربازکرده فرزندانشان بسته شد. فرزندانی که حتی به احساسات سرکوبشده مادر هم رحم نکردند و حیوان خانگیاش که حالا همهکسش بود را از او جدا کردند. نسلی بیرحمتر از نسل پیشین، میوه آفتزده فرهنگ فردگرایی است که غلیظتر از والدین، سختدلی را هجی میکنند. وقتی پدر و مادر که مظهر فداکاری هستند، خودمحور شدند فرزندان، عمیقتر راه و رسم سلاخیِ همه به نفع خود را میآموزند. آلدو، پدر خانواده خیانت میکند اما به خاطر فرزندانش برمیگردد. (هرچند راه بیوفایی به همسر را در پس پرده ادامه میدهد.) حالا فرزندانی دارد که خاطراتش را لگدمال میکنند برای تصاحب هرچه زودتر سهمالارث. بندها حجاب از سر عقدههای سربازکرده، غمهای فروخورده و هوسهای مهارنشده این خانواده برمیدارد. این رمان چون قوطی سهبعدی است که هر وجهش را پدر، مادر و فرزند روایت میکند. نقطه کانونی آن، خیانت مرد خانواده است که تحت تاثیر انقلاب جنسی اروپا، تسلیم هوسهایش میشود. هرگاه هوس افسار پاره کند، قادر است هر مفهوم مقدسی را به لجن بکشد. آزادی را به هرزگی، عشق را به هوسبازی، رشد را به سوت و هورای عبث تنزل دهد. ۱)آخرین جمله کتاب بندها از استارنونه #معرفی_کتاب https://eitaa.com/FaezeMirjalili72
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.