یادداشت معصومه طباطبائی

        چهارمین نمایشنامه‌ای ‌که با هامارتیا خواندم.
ماجراهای جاری در نمایشنامه ریتم خوبی دارن و شما رو با خودشون همراه می‌کنن. هرچند فضای داستان چندان شیرین و شاد نیست و تلخه، اما طنزی که در نمایشنامه جاریست باعث می‌شه بشه تحملش کرد.
آدم‌های داستان صفر و صد نیستند. حتی هلن شر و بددهن هم گاهی مهر و محبتی به خرج می‌ده و طوری نیست که ازش بی‌زار بشیم. بیلی هرچند جسم ناتوانی داره، مهربان و باهوشه. عمه‌ها هرچند غرغرو و زودرنج، دلسوزن. بابی با تمام خشونتش، عطوفت به خرج می‌ده و جانی، هرچند خاله زنک و حرّافه، اما حاضر نیست بیلی رو بابت اتفاقی که در کودکی براش افتاده سرخورده کنه و جانش رو نجات داده. هلن هم با تمام شرارت‌هاش، گاهی خیری به دیگران می‌رسونه. آدم‌ها، خصائص و ویژگی‌هایی دارند که می‌شه در مردم عامی کوچه و خیابان دید. مامی دائم الخمر، مایل به آزار دیدن بیلی و عمه‌ها نیست. اما با این حال انگار جامعه‌ای رو می‌بینیم که اخلاق‌مداری خیلی وقت‌ها چندان هم الزامی نیست. در واقع ما شاهد مدینه فاضله‌ای نیستیم که در اون همه چیز سر جای درست خودشه. کمدی سیاهی می‌بینیم از آدم‌هایی که هرچند شاید خیلی هم اخلاق‌مدار و بانزاکت نیستند، اما نفرت برانگیز هم نیستند و می‌شه دوستشون داشت.
شخصیت اصلی، من رو با خودش خیلی همراه کرد. بیلی نوجوان باهوش و مهربانی‌ست که اگرچه خیلی وقت‌ها ترجیح می‌ده گاوها رو ببینه و کتاب‌های عتیقه بخونه به جای اینکه با آدم‌هایی که دائما ضعف جسمانیش رو به رخش می‌کشن هم‌سخن بشه، اما برای همین آدم‌ها شفقت به خرج می‌ده ولی با این حال، دروغ هم می‌گه. گویی همه آدم‌هایی رو به تصویر می‌کشه که ذات خوبی دارن اما به خاطر جوی که آزارشون می‌ده به این نتیجه می‌رسند که ظاهرا مجبورا یک سری کارهایی رو انجام بدن که حتی توی نظام ارزشی خودشون هم نکوهیده‌ست. بیلی عمیقا قبول داره که تنها آدم معیوب جزیره نیست : "این‌جا کلی آدم هستن که مث من چلاقن. فقط عیبه تو ظاهرشون نیست. "
متن نمایشنامه البته پر از الفاظ رکیک هست. اتفاقا بیشتر این الفاظ توسط هلن به کار می‌ره. دختر زیبایی که خیلی جاها خودش هم به این نتیجه می‌رسه که زیادی خشنه، ولی انگار این خشونت برای او که یه آدم بی‌کس و کاره و جز برادر کوچکش گویا کسی رو نداره یه مکانیسم دفاعیه. :
بیلی : هلن، مجبوری این قدر خشن باشی؟
هلن : بعله که مجبورم انقدر خشن باشم، اگه قرار باشه گول نخورم باید همین‌قدر باشم.
یا 
بیلی : خب نمی‌شه یه ذره از خشونتت کم کنی؟ نمی‌شه دختر مهربونی باشی؟
هلن : معلومه که می‌تونم، حق با توئه. اون وقت از فردا به سیخ می‌کشنم.
در واقع این میزان عصبیت انگار نوعی واکنش به زندگی سخت و تنش درون زندگی افراده. برای مثال حتی جایی که عمه‌ها در ابتدا از سر لج و عصبانیت برای بیلی آرزوی مرگ می‌کنن، اما باز هم نمی‌تونن آن همه اضطراب و غمی که برای بیلی متحمل می‌شن رو کتمان کنن. یه چیزی شبیه کاراکتر مادر ایرانی که معمولا خانم مریم امیرجلالی بازی می‌کنن. در عین پرخاشگری و عصبی بودن به خاطر تحمل میزان زیادی از اضطراب و رنج، مهربان و دلسوز و همیشه نگران.
ترجمه البته ترجمه روانی هست و تلاش شده تا جایی که ممکنه عبارات و اصطلاحات برای مخاطب فارسی زبان قابل فهم باشه که شایسته تقدیره.
پایان داستان هم در اوج ناراحتی، برای مخاطب روزنه امیدی ایجاد می‌کنه و باعث می‌شه یه نفس راحتی بکشیم.
      
20

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.