یادداشت مسیح ریحانی

        «تصادف شبانه» نخستین اثری بود که از «مودیانو» می‌خواندم. به عنوان اثر یک نویسنده‌ی بسیار ستایش‌شده و برنده‌ی جایزه نوبل، حقیقتا این اثر آن‌قدرها جذبم نکرد.

📚 از متن کتاب:
«فراموشی بالاخره دوره‌هایی طولانی از زندگی‌مان را می‌بلعد و گاهی هم رشته‌های بسیار کوچک میانی را پاره می‌کند.»

شبی در پاریس، پسری با خودروی زن جوانی تصادف می‌کند. راوی قصه همین پسرک است. ماجراهای عجیب و غریب بسیاری پس از این تصادف برای پسرک پیش می‌آید. از حس آشنایی که نسبت به زن جوان دارد تا به هوش آمدن در بیمارستانی عجیب و غریب. می‌توان گفت که پسرک پس از این تصادف به گذشته‌ها و خاطرات‌ش پرتاب می‌شود و شاید حتی در آن‌ها غرق می‌شود. گذشته مانند سایه‌ای گریزپا در تمام طول داستان به دنبال اوست.

شخصیت اصلی داستان که نمی‌دانم در کتاب به نام‌اش اشاره شد یا نه، پس از این تصادف به دنبال کشف رازهایی است که در پس این تصادف پنهان است. همین کنجکاوی او را به سفری درونی در میان خاطرات و گذشته‌ی مه‌آلودش می‌برد. هر خیابان و کافه‌ای، هر رایحه‌ای و هر اتفاقی او را به یاد خاطره‌ای محو می‌اندازد و به جستجوی هویت و گذشته‌اش می‌پردازد. 

📚 از متن کتاب:
«می‌گویند بوها بهترین چیز برای جان دادن به گذشته هستند.»

نثر مودیانو در این اثر (چون دیگر آثارش را نخوانده‌ام) مینیمالیستی و روان است. فضای وهم‌آلودی که او در کتاب خلق کرده است موجب می‌شود که خواننده کاملا تعلیق و ناآرامی را تجربه کند. توصیف‌های مودیانو از خیابان‌های خالی، کافه‌های متروک در شب‌های مه‌آلود، خواننده را به دنیایی می‌برد که برایش هم آشناست و هم غریب.

اگر به این نویسنده و آثارش یا رمان‌های جنایی و معمایی علاقه دارید، این کتاب می‌تواند برای‌تان جالب توجه باشد؛ در غیر این‌صورت ممکن است کلافه شوید چون خط زمانی روایت به شدت درهم و برهم است و در میان آشفتگی‌های حال حاضر پسرک، فلش‌بک‌های بسیاری به گذشته‌ی او هم وجود دارد که شاید خواننده‌ی غیرعلاقمند به سبک‌های جنایی و معمایی را کلافه کند.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.