یادداشت فهیمه حدیدی

فرمین موش کتاب خوان: ماجراهای یک شهرنشین غربتی
        یکی از روزهایی که برای فروشگاه کتاب گردی به انقلاب رفته بودم‌، فرمین موش کتابخوان را در کتاب فروشی کیهان پیدا کردم ، با جلد جذابی که یک بریدگی خاص داشت ، جویده شدن کتاب یعنی همان رد دندان های فرمین ! تورقی در کتاب داشتم و بعد گزیده پشت جلدش را خواندم ، موشی که کتاب ها را اول بر اساس جنس کاغذ و مزه می جوید و بعد کم کم به سراغ متن کتاب ها رفت ، کتابخوان شد و حالا فقط قسمت های بدون نوشته را می خورد و .... همه این نقاط جذاب کافی بود تا کتاب را تهیه کنم .
اما  چرا فقط دو امتیاز؟! دو امتیاز بخاطر ایده جدید و تصویر سازی های خوب نویسنده و تک جمله های خوب ، اما ستاره های خالی بخاطر حجم سیاهی ، نا امیدی و‌ ندانم گرایی سایه افکنده بر کتاب ! بخش هایی از متن دقیقا شبیه جان کندن بود ... موضوع زیبایی که با بستن روزنه های نور امید و زندگی  و‌ گرایش پررنگ نویسنده به پوچی ، جهان بر مبنای شانس و تصادفی و ... حسابی حیف شده بود . اگر وقتش را داشتم ، داستان فرمین را از ابتدا بازنویسی می کردم با همان آدم ها ، وقایع و رویداد ها و فقط با دید روشن تر و با امید ...

در آخر باز هم یادآوری می کنم ، اگر احساس تنهایی می کنید ، اگر حس و حالتان گرفته است ، اگر نوجوان هستید و ... و ... سراغ این کتاب نروید !
      
4

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.