یادداشت غزل
1404/1/6
ولنسی شخصیت اصلی بحثبرانگیزی است. در طول داستان کمکم به او علاقهمند شدم، اما در ابتدا خیلی زود از شکایتهای بیپایانش خسته شدم. شاید مونتگمری عمداً این کار را کرده تا نشان دهد والنسی چقدر از زندگیاش ناراضی بوده؛ او آنقدر در مشکلاتش غرق شده بود که نمیتوانست آیندهای شادتر را تصور کند. اما به محض اینکه متوجه بیماری قلبیاش میشود، داستان سرعت میگیرد و حال و هوای من هم هنگام خواندن تغییر میکند! این داستان شما را به تأمل در زندگی خود وادار میکند و پرسشهای اساسی را مطرح میکند: اگر یک سال از عمرتان را صرف دنبال کردن آنچه شما را به وجد میآورد، خوشحال میکند و واقعاً زنده نگه میدارد، بدون توجه به عواقب آن، میگذراندید، آن سال چگونه میبود؟ چه چیزهایی را تغییر میدادید و چه قدمهایی به سوی ناشناختهها برمیداشتید؟ نثر و زبان مونتگمری بهسادگی زیباست، و خوشبختانه مترجم کتاب نیز این لطافت و دلنشینی را بهخوبی حفظ کرده است. شیوهای که خواننده را کاملاً در دنیای داستانیاش غرق میکند.
(0/1000)
نظرات
1404/1/7
اون تابستونی که این کتابو خوندم اونقدر دوستش داشتم و تحت تاثیرش قرار گرفتم که بعد از خوندنش به جای تلاش فقط پی علایقمو گرفتم و خب حقیقتا الان دارم بعد از حدود 2 سال چوب دست از تلاش کشیدن برای چند هفته رو میخورم، و به این نتیجه رسیدم که مونتگمری زیادی رویایی فکر میکنه و اونقدر ها هم نباید از کتاباش درس جدی برای زندگی گرفت. البته فکر میکنم منم یکم جوگیر بودم اون زمان.😂😂😂
1
0
غزل
1404/1/7
0