یادداشت ضحی مختارزاده

        خواندن این همه صفحه به صورت مجازی برای چشم هایم خوب نبود و خسته ام کرد، اما جلد سوم و نقطه عطف هیجان انگیز و عالی آن ارزش تحمل این سختی را داشت و به شدت مشتاق ام که جلدهای بعدی را بخوانم.

خطر لو رفتن داستان 
💣💣💣💣💣💣
خطر لو رفتن داستان 

در این قسمت، نویسنده کار را یک سره کرد و  معلوم شد کدام سمت متمایل است!!

نکته اول: جاسنا  که نماد یک دانشمند باهوش، عاقل و با انصاف است، خطاب به شاگردش می گوید، فرق من با موبدان این است که آنها به دنبال یافتن توضیح ماورای طبیعی برای هر پدیده طبیعی هستند و من در تلاش برای پیدا کردن توضیح منطقی و طبیعی برای رخدادهای به ظاهر ماورای طبیعی هستم.
نکته دوم: دالینار کولین توهماتی می بیند که به ظاهر به نوعی دفترچه خاطرات «قادر مطلق» است و قادر مطلق الان مرده و بشریت را تنها گذاشته!! من: هان؟ چی شد؟ جان؟ 😳🤔🤨👎🥴😏🤐
من: باشه بابا فهمیدیم علم اصالت دارد و دین موهومات است و خدا هم مرده!! 😏
فقط از خودم می پرسم آیا این ها ممکن است بر ذهن نوجوان ها تاثیر بگذارد؟ آیا ممکن است نوجوانی باشد که نداند، تعالیم غیر منطقی کلیسا به این نوشته جات ضد دین نویسندگان سرخورده از مسیحیت انجامیده؟
اسلام این قدر قوی و منطقی و علمی است که این وصله ها به آن نمی چسبد. از همان اول اول، چقدر به یاد گرفتن سواد و علم آموزی پیامبر نازنین ما تشویق کرد!؟ 

البته باز هم هنوز برای قضاوت نهایی زود است، باید جلد های بعدی بخوانم تا واقعاً بفهمم نویسنده چه نظری دارد.

      
12

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.