یادداشت سیدسجادحسینی
1403/6/19
این کتاب را امین چند روز پیش به من هدیه داد. همینطوری نشستهبودیم توی پاتوقِ آسمان که این را هدیه گرفتم: °داستانملالانگیز°ِ چخوف با ترجمه آبتین گلکار! امین تعریفش را کرد. خواندمش... خیلی درجهیک بود. میدانید داستانملالانگیز داستان زندگی بیاصالت ماست؛ بیاصالتی که در تکتک اتفاقات زندگی ما هست و ما توجهی به آن نداریم! کی گفته که رعایت بعضی سنتها یعنی کمال؟! کجا نوشته که استاد دانشگاهها واقعا چیزی میفهمند که بقیه از درک آن عاجزند؟! واقعا توی زندگیما هنر کجا ایستاده؟! تنهایی؟! روبهرو شدن با خودمان در خلوتی؟! کجا انسانیت مترادف یک دستگاه با ادبی است که به همه مردم سلام میکند و سنتها را بهجا میآورد و موقعیت یک پزشکِ استاد دانشگاه را با یک نفر غیر پزشکِ غیر استاد دانشگاه تشخیص میدهد و بین آن تمایز قائل است؟! این کتاب، خود زندگی ماست! خود این قضیه است که ما خودمان نیستیم! این کتاب گزارشی است بر این حقیقت که ما آدمها لافِ زندگیِ در کنار هم را میزنیم. گزارشی بر این که آدم در مناسباتِ از پیش تعیین شدهی مشهورِ مقبول در دنیا، چقدر از خودش، از آدم بودن دور است... این قصه، خود ماییم...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.