یادداشت میم‌ مهرابی

سیاه مشق
        همیشه دو جلدِ "سیاه‌مشق" و "تاسیان" با اون طراحی جلدخاص و کاغذهای کرافتی که انگار یک‌لیوان قهوه قجری رویشان ریخته‌باشی، توجهم رو جلب می‌کرد.
اینکه چجور شد قلاب ما کشیده شد به‌طرف زنده‌یاد سایه، الله‌اعلم! اما همین قدر می‌دونم که از کتابخونه برادرم که سال‌های اول دانشجویش خریده بود( اگر نشر کارنامه همتی کرد و تلاشی برای تجدید چاپ، شما هم بخرید!) امانت گرفتم و شروع کردم.
الان که فکر‌ می‌کنم متوجه جادوی نهفته توی برگ‌برگ "سیاه‌مشق" نشدم که چجور تونست بشه هم‌دمِ روزهای درازی از زندگیم!. انسی که قبلا با شعرهای ابتهاج توی موسیقی‌های امثال‌ شجریان‌ها و معتمدی‌ها و قربانی‌ها داشتم، بیشتر از قبل شد، یکجورایی شبیه به زندگی در اتمسفر خاصِ شعری. 
....
راستش دارم دست‌به‌سرتون می‌کنم، که چیزی گفته باشم. این لقمه‌ی چرب‌و‌نرمِ لامذهب رو می‌تابونم!. 
هرجا که پیداش کردید، پیش خودتون بذارید. اون‌قدرها دمِ‌دست که بشه هم‌نشینِ روزها و شب‌ها و ساعت‌هاتون.... .
      
2

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.