یادداشت اسما نصرالهی روشن
دیروز
پایان کتاب به اندازهی شروعش امیدبخش بود و برای جلد بعدی اشتياق زیادی ایجاد میکنه. دو مورد خیلی توی این جلد برای من جالب توجه بود؛ اولاً برخورد دو گروه از آدمها که تفاوتهای زیادشون اونها رو به سمت درگیری و خصومت سوق میداد و این چالشی بود که اهالی امبر و اهالی اسپارک باید از غرضورزیها و خودخواهیها چطور بگذرن تا نهايتاً جنگ رخ نده. نحوهی شکلگیری یه جنگ محلی رو خیلی جالب پیش گرفته بود. دومین مورد نقش مَدی برای لینا، و نقش تیک برای دون بود؛ این دو شخصیت بزرگتر بودن و هر کدوم برای این دوتا بچه نماد یه الگو رو داشتن. منتها یه الگو عاقل و مفید بود و اون یکی یه جوگیر بیخرد. اینجا بود که لینا و دون، باید با خوب و بد تجربیاتشون، به قضاوت درستی میرسیدن که بیاندازه براشون و برای تمامی مردم، سخت بود. حس امیدبخش کتاب رو خیلی دوست دارم و اینکه قدرت ماجراجوییش کمتر از جلد قبلی نشد هم حسن بزرگیه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.