یادداشت Kimia
1404/4/18
این همدلی مشمئزکننده دیوانهام کرده! ذهنم خودش را فریب میدهد تا او را بفهمد؛ یا حتی ببخشد. بفهمد؟! ببخشد؟! . . . چرا باید در یک روان تاریکی، سایهای از خودم را ببینم؟ آیا ترسناکتر از اعمال او، توانایی ذهن من برای درک آنها نیست؟ چه چیزی میتواند وحشتناکتر از این باشد؟! . . . سوترای قلب را بارها میخوانم؛ یعنی باید بخوانم، دستکم برای تسلی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.